شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در لبخندت، من چیزی زیباتر از ستارگانِ آسمان می بینم...تو که هستی، غرق در آرامشملبخندِ تو به معنایِ واقعی، زیباترین چیزی است که در تمامِ زندگی ام دیده ام...عشق چیزی است که من هر روز در لبخندِ تو می بینم، فرقی نداردچه ساعت از شبانه روز باشدصدایت را که می شنومخورشید در دلم طلوع می کندتو را جانا، به حدِ بت پرستی دوست دارمامروز بیشتر از دیروز دوستت دارمو فردا بیشتر از امروزو این ضعفِ من نیستقدرتِ تو است...تولدت مبارک خُدایِ کوچ...
به طُ بدهکارَم دستِ کمْ یِک جآنبرای هَر لبخندَت...
لبخندت دنیایم را تغییر میدهد.......
بی قرار توام که لبخندتاول مهر و آخر مهر است...
دختر عزیزملبخندت تمام خستگیهای دنیا را از بین میبردهر روز برای خوشبختی تو دعا میکنمهیچ وقت حتی ذرهای از حس عاشقانه من به تو کم نمیشودعشق همیشگی منتو بزرگترین بهانهی زندگی هستی...
با لبخندت تعادل شهر را بر هم میزندتوبخند من شهر را دوباره میسازم...
تو نیستی...لبخندتقاب شده بر دیوارو دلخوشمبه گرفتن عکس دستانتترا بجان این همه دلتنگیهرکجای اسمان ایستاده ایقول بدهبخوابم بیاییمیخواهم تمام بغض هایم را ببارم...