پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای نوبهار عاشقان داری خبراز یارما؟...
می برم این روزها نا م ترا آرام ترتا بمانم در شمار عاشقان گمنام ترنیستی فرصت برای درد دل کردن کم استدرد دل باشد برای دردهایی عام تر...
مستی به شکستن سبویی بند استهستی به بریدن گلویی بند استگیسو مفشان، توبه ما را مشکنچون توبه عاشقان به مویی بند است...
سوختی تا خانۀ ما را نسوزاند غمیبر مزارت اشکهای عاشقان فانوسهاست زیستی در شعلهها و پر زدی با شعلههازندگی با مرگ، شرح غیرت ققنوسهاست...
نرسد دست تمنا چون به دامان شمامی توان چشم دلی دوخت به ایوان شمااز دلم تا لب ایوان شما راهی نیستنیمه جانی است درین فاصله قربان شما...
کاسه شعر ِمناز دست تو افتاد و شکستعاشقان ، فرصتِ خوبیست ، غزل جمع کنید......