پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من زخم ام!و زندگی زخم های دردناک پی در پی است و مرگ هم وقت و بی وقت می رسد.مستی تنها چاره ی درمان زخم های من است.باشد که دود و مستی درون استخوان هایم راه یابد شاید که از یاد ببرم من،تکه گوشتی زنده ام...شعر: هیوا قادربرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
به مستی...... شب سپری شهبیدار بمونی شاید از عشقت خبری شهمیگن عشق به همین حال بدی و در به دری شهشکستی..... با دل سنگت منو شیشه به شیشه..._برشی از ترانه...
دامن شدم منآتش این عشق کور راهر شب که برده ام با مردم سیاه مست توتا صبحرقص بوسه های ناصبور را......
سر خوشم، این ناگهان مستی ز بوی جام کیست؟شعله می ریزد زبانم، بر زبانم نام کیست؟...
من، پشیمانم با دو صد داغ توبه، به پیشانیبا مستی خماری عجین گشتم، توبه چه می خوانی؟!🍷........فیروزه سمیعی...
تی تی تیک تیک تی تی تیک تیک تی تی تاک تیتی تاک تاک تی تی تیک تیک تی تی تاکساعت به وقت مستیفیروزه سمیعی...
الا یا ایها الطلاب شبخیزی بده باده ناب شیرازی کز مستی دلی خالی شود همه را حرف راستی...
بر کوی و برزن میخانه گشتم هیچ نبود تو آن مستی مایی اگر مستانه نبود...
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی...
آغوش بگشا تا مرا در بر بگیریاز هرم جانسوز تنم آذر بگیرییک شب بیا برروی مرداب خیالمتا بوسه از گلهای نیلوفر بگیریآرام بنشین روی بال خاطراتمتا بر فراز آسمان ها پر بگیرییک عمر بی تردید در مستی بمانیاز شهد لبهایم اگر ساغر بگیریهمچون نگینی بین دستان تو باشمتا دور من را مثل انگشتر بگیری...
رخ ام، در شعله ی واماندگی، سر، پُرنشان سوختبه رویاهای رعد آسای من، دنیای جان سوختو تاریکی که بر برگِ نهالان ام، لم انداخت-تنِ خورشید در گم گشتگی هایش، عیان سوختچنان آیینه گم شد در غبارِ دیدگاه امکه آیینِ جهان، از تشنگی های کلان سوختچه گرمایی حریقِ آبیِ چشم ات برانگیختکه با هُرمِ نگاه ات، زهرِ زردابِ خزان، سوختتفاهم، از تعرض های قصدآلود پاشیدلب ام نالید از نااهل وُ همراهانِ آن سوختبرآمد از درون ام نعره ای جنگل فرا گی...
گلخنده نمی بینم در چهره ی زیبایتدیگر ندهد مستی شهد لب مینایتبگشا گره ابرو ای جذبه ی جادوییمستانه نگاهم کن بادیده ی شهلایتمحمّدرضا توسّلی...
باز مستی ها ز دل آغاز شدباز کار مرغ دل پرواز شدنام یارم بر لبم جاری شدواین دلم آیینه ی اعجاز شدمصطفی ملکی...
مرا بنوشهمچون تشنه ایکه به آب حیاترسیده باشدوبنوشمتهمچون مستیبه شراب ناب......
ندای صبح بخیر از تو️نوای مستی اش با منعجب صبحِ قشنگی شدنگاهت در نگاه من...️️️...
من مستم و این مستی من مستی می نیستچون یاد جمال تو کنم، مست شوم من،،، ️️️...
صد هزاران جان فدای لحظه های دیدنتغنچه ی طبعم شکوفا گشته از خندیدنتمستی و دیوانگیهم عالمی دارد عزیز سرخوش از آن لحظه رویایی بوسیدنت...️️️️...
گرمی دستان تو یا باده ی چشمان توگر چه کار هر دوشان مستی ست اما بوسه ات…...
مثل سردرد پس از طی شدن مستی هاخسته ام.مثل تمام دهه ی شصتی ها.....
ای دل تو چرا باده پرستی؟هر دم تو چرا جام بدستی؟هر لحظه که من از تو سراغی گیرمباز بینم که تو می خورده و مستی!...
هر بار شهد عشق را نوشیدیمنیشش تا عمق قلبمان خوردپیش تو مستی گناه استسردار دل ها...
بجویم من نشانت را ز شب های می و مستیهنوزم عاشقت باشم؛هنوزم عاشقم هستی......
توبیا ...مست در آغوش من و دل خوش دار ؛مستیَ ت با بغلت هر دو گناهش با من ...️️️...
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد میبستی...
مستی به شکستن سبویی بند استهستی به بریدن گلویی بند استگیسو مفشان، توبه ما را مشکنچون توبه عاشقان به مویی بند است...
من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ من سلام مهر بودم بر لبان جام من شراب بوسه بودم در شب مستی من سراپا عشق بودم ، کام بودم ، کام ......