پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خدایا!نور وجودت را بر همه ی عاشقان بیفشان،تا تنهایی ما را از پای در نیاورد...شعر: هیوا قادربرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
عاشقان، عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر ؟از بهار، از گل و باغ و بوی باران، چه خبر؟ چه خبر از بهاران؟_برشی از ترانه...
عشق بازان جملگی دیوانه اندعشق ورزیدن خطاستحاصلش دیوانگیست عشق بازان جملگی دیوانه اند عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند عشق کوعاشق کجاست معشوق کیست جنبش نفس است که عشقش خوانده اند...
نفسم بند نفس های کسی هست که نیستبی گمان در دل من جای کسی هست که نیست......
تمام عاشقان شهر من، انگشتری دارند که نقش خاتمش، ذکرِ: توکلتُ علی الله» است...
عاشقان کشتگان معشوقندهر که زنده ست در خطر باشد...
در این زمونه که عشق برای مخ زدنه عاشقان همچون بیگانگان اند.......♡:)......
خوشتر از دوران عشق ایام نیست بامداد عاشقان را شام نیست...
این عاشقان پیوسته غم را دوست دارند بی سهم می مانند و کم را دوست دارند قانون و حرمت را نمیفهمند انگار زنها و شوهرهای هم را دوست دارند...
در کائنات هیچ چیز به اندازه وجود خداوند توسط حواس پنجگانه قابل دریافت نیست چون تنها اوست که در آن واحد با تمام حواس درک می شودو این است که عاشقان او را بیش از هرچیز می ببینند و صدایش را رسا می شنوند و گرمی آغوشش را لمس می کنند و به شمیم عطرش مستند و شیرینی حضورش را هر لحظه در کام می کشندسولمازرضایی...
باز هم دلها شکست و درد عشق از حد گذشتاین همه سال انتظار بر عاشقان چه بد گذشتناله کردم غصه خوردم حلقه بر هر در زدمسنگ سنگ این کلبه کنعان خود بر سر زدمشرح حالم را فقط دیوان به دیوان داده امزندگی را بعد تو در این قفس جان داده امچشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفتآسمان افسانه ما را بدست کم گرفتجام ها جوشی ندارد عشق آغوشی نداردبر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی نداردوای از آن روزی که یار از یار می ترسدعاشق از لحظه دیدا...
چو مهرت همچو گل ! بر قلبم اهدا میشودبا محبت ، کاخ عشقم پر ز رؤیا میشودعشقم ! تو در این کاخ پادشاهی میکنیاوج پروازش ببین ! تا عرش اعلا میشود چشم حسودان در پی ، تفسیر عشقت کور شدنازنین ! در دیار عاشقان عشق تو معنا میشودخاک راهت میشوم بر دامن مهرت نشینم ، مهربانم !این همه خواهش ز دیدارت ، به چشمانم تمنا میشود تا نفس دارم به سوی تو میایم ، ای نفس من !این قلب تاریکم ، به عشق تو مصفا میشود من اسیر تو شدم ، ای گل من ! جانا...
چو مهر تو گلم ! بر قلبم اهدا میشوداز محبت ، کاخ عشقم پر ز رؤیا میشود تو دراین کاخ مقدس پادشاهی میکنیاوج قدرت را ببین ! تاعرش اعلا میشود چشم هر انجمن از ، تفسیر عشقت کور شدنازنینا ! در دیار عاشقان ، عشق تو معنا میشودخاک راهت میشوم ، تا دامن مهرت نشینمبهر دیدارت عزیزم ! هر دو چشم من تمنا میشود تا نفس در سینه هست ، سویت بیایم جان من !آخر این تاریکی قلبم ، به عشق تو مصفا میشود من اسیر تو شدم ، ای گل من نیکو صفت !عشق ت...
تورا می خواهمت بی حد بی مرز مرا هر دم بران از خود ولیکن مرانم از درت کاین عاشقان راه درون شب به ذکر و آه دارن...
نه مسیر مدرسه ایبرای پرسه ی پسرهانه پشتک وارو و تک چرخ زدن نه دانشگاهی که جزوه ای گم شودنه حمام عمومی وسفره ی ختم انعامیکه مادر ها عاشق عروس شان شوندو نه حتی دیدن گریم گردی صورتدر کوچه و بازار وقتی ماسک هاکمتر از یک نیم دایرهبرای یک نظر حلالباقی گذاشته اندداشتم افسوس می خوردمبه حال عاشقان روزگار کروناییکه زنگ تلفن همراهمبه صدا درآمد ودوزاری ام افتادکه پیامک هستچت هستصوت و تصویر فیلم و لایوزبانم لالپ...
واژه های شعرهایم را چراغانی کنیددلبرِ نامهربان را شعر درمانی کنیدبی وفا باور ندارد عاشق چشمش شدماین دل دیوانه را باید که قربانی کنیدجشن و شادی ها گرفته پای برهم میزنیمبا شعف چون عاشقان باید غزلخوانی کنیددست نازش را گرفته چون عروسی باوقاربر بساط عیشِ چشمم خوب مهمانی کنید...
پاییز جان حالا چه عجله ای برای رفتن داری ؟هنوز که وقت عاشقی تمام نشده ،هنوز عشقی پیدا نشده،بادخزان برگ درختان را با خود می برد... می برد تا سال بعد،شاید سال بعدی،شاید آخرین خداحافظی باشد ،پاییز جان ...هنوز فصل عاشقی است،کمی آرامتر ،عاشقان با رفتنت چه کنند ،کمی آرامتر ،دلم برای برگهای خزانی که در باد می رقصند و بوی پاییز را دارند تنگ می شود ،آخرین روزهای خزانیعنی نداشتنتعشق بماند برای پاییزی دیگر،شاید آخرین خداحاف...
"اصلا تمامِ قشنگی اش به همین است که پاییز عاشقت شدم"در گیر و دار جدایی ها؛در اوج غم و فغان ها؛درست همان جایی که بید مجنونشاهد آخرین خداحافظیِعاشقان بی تاب دیروزو فارغانِ بی دلِ امروز است...!میگویند پاییز فصل رفتن است،میگویند پاییز غم دارد،میگویند پاییز نشانِ زوال است..اما من میگویمچه خوب شد که پاییز عاشقت شدمو تو شدی جان در تن اشعارمشدی بهانه ی خنده هایمدرست در غروب پاییز..راستی چه کسی میگوید غروب پاییز دلگ...
مچاله می شودقلبی که به شوقِ پرواز،در دستانت بال گشوده است!دلشکستگی،شناسنامه ی عاشقاناست و بس!...
نام مرا گذاشتند امیر به معنای واقعیاما به دست عشق شدم اسیر به معنای واقعیعالم مرا به نام شاعر تو میشناسدمبا گفتن از شما... شدم شهیر به معنای واقعیراهم ز راه عشق سوا بوده از ازلدیدم تو را و عوض شد این مسیر به معنای واقعیخواب از دو چشم من گرفته است چشم ساده اتیک دانه قهوه ی در ظرف شیر به معنای واقعیشاهان عالمند عاشقان چشم تونام مرا گذاشتند امیر به معنای واقعی...
مچاله می شودقلبی که به شوقِ پرواز،در دستانت بال گشوده است!دلشکستگی،شناسنامه ی عاشقاناست و بس!مونس آهنگری...
کاش می شد عشق را در یک غزل تفسیر کردکاش می شد عشق را با فال خوش تعبیر کردکاش می شد آخر هر قصه را زیبا نوشتیا برای هر رسیدن چاره ایی تدبیر کردکاش حتی یک قفس چون سینه درعالم نبودکاش می شد عاشقان آزاد از زنجیر کردکاش می شد جای ساقی باده از دلبر گرفتاز شراب ناب او مستانه دل را سیر کردکاش می شد عشق یک بیماری مسری شودتا شود از جان و دل با بوسه ایی تکثیر کردعشق در هر سینه خشکیده غوغا می کندمی شود با عشق دل را بهترین تصویر...
باران صبحگاهیشد برفنشان عشق آسمان ستبه زمینعاشقان یاد گیریدعاشقی را...
هر سال آخر شهریورساعت ها رایک ساعت عقب می کشند تاالتهاب شهریور رابرای دیدن پاییز تسکین دهندو این یعنیتمام عاشقان جهانیک ساعت بیشتردر تب حسرت دیدار می سوزندو تو چه می دانیتب دلدادگی چیست وقتی هنوز عاشق نشدی!؟...
اى فصل غزل! بیا وُ بى خوابم کناز عشق بگو! دوباره بی تابم کنپاییز بیا! بیا که من یک برگمبر صفحه ی پای عاشقان قابم کن...
شب آواز می خوانَدصدایش لطیف و نرمچون حریری در آغوشِ گُل هاشعرهایش از جنس نورهامفهوم و روشن و ژرفصدایش دل آسودهبا زیر و بم های اندوههمچون غروبی که زیبا وسرشار از عشق و درد است:”ای دورمانده از تکرارهای من!اینها همه، همهمه ی موج های دریایی ستکه در مِهی طلایی رنگعمیق می خوانندآوازِ روزهای پاییزستکه پاک و شتابندهپُر از عشق و افسانه ست“ای شب! ای آوازِ روشن و اندوهناک!گسترده شوبه گستره ی جانِ عاشقان...
از خودم از وطنم سخت فراری هستممن رکوردار غم و مصرف چایی هستمدگر از عاشقی و رابطه ها میترسماز دوباره غرق در حاشیه ها میترسمبا کمی نم نم باران ، دلم میگیردپرسه در شهر و خیابان ، دلم میگیردکوچه ها را به قدم های خود عادت دادمهرکه شک داشت به ماندن ، به سلامت دادمخاطرات در گذرِ تندِ زمان میمیرندعاشقان باز هم از دست خدا دلگیرندکاش میشد همه ی فاصله ها را برداشتیا تو و فاصله را حداقل باهم داشتآخرش هم عشق پاکم را هوس پند...
نرم نرمک میرسد اینک خزانخوش به حال عاشقان...
ای عاشقان ! آغوش بگشاییدپاییز با باران و شعر و شانه می آید!...
امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفیفردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می شود امشب بود برپا اگر این خیمه خون خدا فردا به دست دشمنان برکنده از جا می شود امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامان زین دشت برپا می شود...
تکرار بی شمار زمستان پس از بهارای عاشقان، چه رنج بزرگی ست انتظار......
معشوق من ! بعد از تو جایت هم چنان خالی استخالی است جایت در دلم ، تا جاودان خالی استجز تو برای عشق ، کس کاری نخواهد کردوقتی نباشی ، بی تو شهر از عاشقان خالی استجز تو زنی آغوش من را پر نخواهد کردتو می روی و تا ابد این آشیان خالی استمی دانی آیا بی تو در من این خلأ چون است ؟انگار از خورشید روشن ، آسمان خالی استیا آن که آفاقِ پس از باران که من باشماز جلوه ی جادوییِ رنگین کمان خالی استاز کام و جامم زهر می جوشد ، مرا ، وقتیاز شهد ن...
صدای شکستنِ قلنج ِ تاریخ را می شنوم؛که آماده ی شروعِ مجددِ لوپِ تکراری خود است؛تا باز بشر آبستنِ کودکِ حرامزاده ای شود که صاحبش نا پیداست؛و فقط دردی بدتر از زایمان و عشقی شبیه به مادرانگی از آن به یادگار خواهد ماند.هر راه و تلاشی برای رهایی از این درد تنها دردی بیشتر به ارمغان خواهد آورد.تنها امکانِ پیش رو ، خو کردن به درد است.طوری که اگر نباشد ، باید نگران شد.عاشقانِ خوشحال،مردمانِ بی درد و روشن فکرانِ امیدوار ، تمام افکار شما توهم...
ماهتاب اگر نبودچشمان بی قرار عاشقانرو به کدامین نقطه ی شبمی گریست ؟......
کاش هر چشمی ز انسان از حیا سیراب بودکاش دل ها از محبت ابر نیسان بر سر تالاب بودکاش قلب عاشقان نازکتر از پیراهن مهتاب بودکاش دوستی،خالص تر از جنس طلای ناب بود...
مانده ام چرا جمعه ها بوی دلتنگی می دهد؟شاید قرار تمام عاشقان بهم نرسیده ، در این روز بوده هست........
دلتنگتم...یجوری که انگار سال ها کنارت زندگی کردمو هرروز، تو آغوش تو از خواب بیدار شدمو هر شب، تو اغوش تو خوابیدم!!یجوری که انگار سال هاست نیستیو من قد چن سال دلتنگی کشیدم...عجیبه که تنم مدام بهونه ی عطر تنتو داره!!عجیبه که وقتی خیره میشم به عکستو رو صورتت دست میکشم با خودم میگم چطور آدم دلتنگ آغوشی میشه که هنوز لمس نکرده؟!..چطور بی قرار دستایی میشه که هیچوقت نگرفته؟!..و چطور معتاد به صدایی میشه که هنوز از فاصله ی چند سانتی تو گوشش نپی...
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربانبکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو...
شنیده ام که درخت از درخت باخبر است و من گمان دارم که سنگ هم از سنگ و ذره ذره عالم که عاشقانِ همندمگر دلِ تو که بیگانه است با دلِ من....
گیسو مفشان،توبه ی ما را مشکن چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!...
دنیا برای عاشقان خون جگر دارد...ندارد؟جنگل همیشه در دلش چوب تبر داردندارد؟؟شاید که در بین تمام این قفس زادانِدنیا بچه قناری در پرش شوق سفر داردندارد....در آینه مردی شبیه من نمی داند، کهاینباراز خاطرات تلخ خود قصد گذر دارد؟ندارد...مردی که عمری با همه جنگید و آخر سرنفهمیدمهرو خیال دلبری را هم به سر دارد؟ ندارد....ای زاغ هایی که پی مقصود خود هستیداز مرگ یاس کوچه ام یاری خبر دارد؟ندارد....ای آبیار این در...
فقط دشمنان حقیقت را می گویند. دوستان و عاشقان بر اساس وظیفه، بی وقفه دروغ می گویند....
و چه احساس قشنگی است تو را من داشتن...
براستی رسیدن این عید سعید باستانی همراه با روئیدن جوانه ها و درختانو نو شدن جسم ها و جانهای عاشقان را تبریک و تهنیت گوییم ....
دلی دارم که خوی عِشق داردکه جُز با عاشقان هَمدم نگردد...
بهترین لحظه ها…لحظه هایی که در حلقه ی کوچک ماقصه از هر که و هر کجای زمین و زمان بودقصه ی عاشقان بودراستی روزهای سه شنبهپایتخت جهان بود!...
از شروع این جهان مرد از پی زن می دویداز پی مردان دویدن را زلیخا باب کرد...
نگاهت میکنم خاموشو خاموشی زبان دارد... زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد......
شب یلدا، شب خوشامدگویی است و شب استقبال. شب یلدا، شب خیرمقدم به روشنایی است و خورشید. شب یلدا، شب عاشقان بی دل است به امید طلوعی تابان در آسمان زیبای صبح فردا. شب یلدا، شب جشن و سرور ایرانیان، شب یزرگداشت یکی از آیین های کهن فرهنگ ایرانی خجسته باد ....
نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان داردزبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد...