زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
علی معصومی (تعدادی از سروده های بعد از ۱۳۹۹)
این صفحه تعدادی از شعرهای سروده شده از سال ۱۳۹۹ اینجانب را شامل است.امیدوارم با خواندن این آثار حال دلتان بهتر شود.
جای توفیری نبود
آنچه غم دارد جهان بر شانه ما می دهد
حق ما را این ستم کی بوده! اما می دهد
نوبت هر کس به هر اندازه باشد بی گمان
در تب و تاب زمان پنهان و پیدا می دهد
این یکی را می سپارد دست گرداب بلا
آن یکی را زورق و نقش چلیپا می دهد
زیر ...
متن شعر
دستی بفشان
همراه دل شکسته ای باش
بی تابی بال بسته ای باش
در پهنه ی دشت آرزوها
همپای غزال خسته ای باش
گاهی به هوای رقص برگی
در پای خزان نشسته ای باش
با هر که وفا ندارد ای جان
پیمان ز هم گسسته ای باش
وقتی که ترانه ای نداری
فریاد لب ...
متن شعر
کمی ترانه بیاور
کمی ترانه بیاور شبیه چشمانت
دمی بهانه بیاور به چین دامانت
غریبگی مکن ای تک ستاره امّید
شبی نشانه بیاور به جمع یارانت
خزانکه خاطره مهر و ماه آذر شد
کمی زبانه بیاور به فصل آبانت
برای نافله سوز و ساز و هذیانی
تبی دلانه بی...
متن شعر
به تماشا بنشینی خوب است
یک نفر از تو به ما هم خبری خواهد داد
عطری از پیرهنی یا اثری خواهد داد
از همین کوچه که رفتی به دلم افتاده
نوبهاری دگری برگ تری خواهد داد
آی ای جان دو عالم به فدایت روزی
اینهمه ناله و زاری ثمری خواهد داد
ما به انف...
متن شعر
معلم
روشنی بخش دل و جان شده گفتار معلم
آفتاب است و جهان روشن از انوار معلم
عمر خود گر بکنم هدیه به پایش نه عجب
حق مطلب نشود از کم و بسیار معلم
ای بسا معرفتی را که به ما گفت و نشد
باز هم از دل ما رخنه به اسرار معلم
گفته مولای دو عالم که...
متن شعر
گیجم
رفتی و حال مرا پنجره می داند و بس
چشم بی حوصله را منظره می داند و بس
سحری کو که دلآشفته یادت نشوم؟
شب دیدار تو را خاطره می داند و بس
بس که نالیدم و گوش تو بدهکار نشد
طعم فریاد مرا حنجره می داند و بس
آیه مذهب عشقیکه دل و دین منست
...
متن شعر
یک سر شکسته شد
دُردانه رفت و کوفه پر از ناله شب است
درگیر و دار لحظه هذیانی و تب است
وقتی که فرق فاتح خیبر شکسته شد
این کوچه زیر پای ستوران مرحب است
درمان نشد جراحت مولی و بعد از این
مرهم گذار حادثه ها نیش عقرب است
یک سر شکست و بسی سر ب...
متن علی معصومی
خون انگور کجائی
ژاله می بارد از آن کوچه که مهتاب شدی
تو چه هستی که در آیین دلم باب شدی ؟!
من که یک عمر دلآشفته و حیران تو ام
تو بگو! تاب کدامین دل بی تاب شدی
مستی چشم تو را آینه می فهمد و بس
خون انگور کجایی که چنین ناب شدی
می شد ایکاش ...
متن شعر
جان بنوشان
یارب! کویر تشنه را باران بنوشان
هر خاطری درمانده را درمان بنوشان
ما ساکنان شهر تردید و یقین را
از پرتو خورشید خود ایمان بنوشان
زیر غبار خودپرستی جان سپردیم
یک بار دیگر مردگان را جان بنوشان
تقدیرمان در دامن مهر تو افتاد
این ...
متن شعر
فردای عشق
دیده بودم چهره ات را در تب زیبای عشق
لابه لای خلسه ای در پرده ی رویای عشق
تو سراسر جلوه بودی مثل قرص آفتاب
من ولی...غرق توهم غرق واویلای عشق
بعد از آن روزی که با آلاله ها کِل می زدی
چشمه بوی پونه می ریزد به زیر پای عشق
می تراود...
متن شعر
ستاره های شبی. ماه می شوند
کم کم ترانه های دلی، آه می شوند
دلواژه های سِحر شبانگاه می شوند
گویی تمام کوه غم روی سینه ای
مثل سبکترین پری از کاه می شوند
حال و هوای ثانیه ها بسکه دیدنیست
پروانه های لحظه دلخواه می شوند
آنجا هجوم شوق و اراد...
متن شعر
بنویس قلم
بنویس قلم! فرصت خاموشی نیست
امروز تورا وقت فراموشی نیست
چون تیغ بزن ریشه ی بد خیمی را
بنویس دگر موسم سرپوشی نیست
دیدیم فروپاشی خود را یک عمر
امید به ذره های همجوشی نیست
هرچند مدارمان به حسرت طی شد
ماندیم غریبانه که آغوشی نیس...
متن شعر
قمار غفلت
مرا به خلوت خود راه می دهی یا نه
برای ناله کمی آه می دهی یا نه
شبی که خاطره ها را نمی برم از یاد
به آسمان دلم ماه می دهی یا نه
کنونکه خواب مرا برده یال بازویت
قرار بوسه به اکراه می دهی یا نه
فدای شهد پر از خنده لبت ای جان
شر...
متن شعر
خاکستر
نشسته شعله آتش به پای خاکستر
فقط بخاطر چون و چرای خاکستر
فدای سوز دل پر شراره ای گردم
که خود زبانه کشد از ورای خاکستر
زبان سرخ و سر سبزه می شود روزی
پرند حادثه در ماجرای خاکستر
اجاق سرد زمان تا ابد نخواهد خفت
اگر بنا شده آتش بر...
متن شعر
چه باید کرد
نمی دانم که با حسن خدادادت چه باید کرد
گل اردیبهشتی، گاه خردادت چه باید کرد
تو حتی بهتر از خورشید عالمتاب می تابی
دلارآمی و با خوی پریزادت چه باید کرد
نمی دانم برای رَستن از دام و رسیدن تا
به سرحداتی از اقلیم آزادت چه باید کرد...
متن شعر
دنیای بی امن و امان
بردار از دوش من این بارگران را
آتش بزن بدنامیِ نام و نشان را
آشوب برپاکن که حیران تو باشم
ویرانه کن دنیای بی امن و امان را
با تلخ و شیرینی که عمرم را هدر داد
دیگر نمیخواهم بد و خوب جهان را
می شد اگر بر بازوانم سر گ...
متن شعر
بهار آمده
سبد سبد گل سرخ و سپید آورده
پیام شادی و لطف و نوید آورده
برای خاطر دلدادکان هرچه زیبایی
دوباره غنچه ی مهر و امید آورده
به زیر نم نم کوه و دشت و دمن
چنار و نسترن سرو و بید اورده
بهار آمده پاشو، ببین که پشت در
پیام روشنی از فص...
متن شعر
منظومه هزار یکشب
از غمزه های چشم غزالت غزل شدم
با حبه های قند جمالت عسل شدم
اهل فلات دامن عشقم ولی چه سود
با رشته های گوشه شالت گسل شدم
منظومه هزار و یکشب گمراهیم شدی
در حلقه حلقه های زلالت زحل شدم
اصل مرا به خاک محبت سرشته اند
با وعده ...
متن شعر
بهاران
کم کمک فصل بهاران می رسد
روز خوب روزگاران می رسد
می رهاند کوچه را از انجماد
می تراود نور و باران می رسد
می جواند ساقه ای نورسته را
ساز و برگ چرخ دوران می رسد
می تکاند شاخه ها را از کلاغ
آهویی از کوهساران می رسد
نرگسی می روید ا...
متن شعر
اینک بهار
سالی دگر گذشت و بهاری دگر رسید
فصلی پر از ترانه و گل های تر رسید
سردی دمار اگر چه درآورده بیشه را
آخر کلاغ بخت سیاهش به سر رسید
ساری بروی برگ صنوبر پرید و گفت
شادانه شو که مرهم زخم تبر رسید
از پشت قاب پنجره گل های ارغوان
تا ...
متن شعر
چشمه شمس قمر
کاش از آمدن خود خبری می دادی
ذل شوریده و حال نظری می دادی
ما که عمری به تماشای تو ایمان داریم
حاجتی را به دل کور و کری می دادی
آی باران! به خدا داغ دلم تازه شود
اگر از باغ گلت، برگ تری می دادی
کم نمی شد بخدا از تو که نوروزی ...
متن شعر
چشمی به پشت جمجمه
دنیا برای دفتر ما نقطه از سر است
هر روزمان حکایت رویای دیگر است
گفتم مشابه غزل ما! شنیده ای؟!
ای نازنین که غبغب ناز تو دلبر است
بعد از هزار و سیصد و ...روزی برای من
دیوانه گفته اینکه شرابی مکرر است
شک برده ام به دایر...
متن شعر
بهارانه ۲
چیزی دگر نمانده به سر فصل نو بهار
راهی دگر نمانده به سر منزل قرار
با هر نفس که می رسد از مشرق سحر
کِل می کشد شکوه بلندای آبشار
کم کم بهانه های دلم تازه می شود
پای جوانه های طرب خیز روزگار
باران گوهر است و زمرد که بی گمان
پاش...
متن شعر
آسمان حقیر° می رقصد
مثل رودی ترانه خوان هستی با نگاهت کویر می رقصد
جاده ها بیقرار پاهایت، زیر گامت مسیر می رقصد
سرو کوهی به سایبان خود خاطرات خوش تو را دارد
از تموزیکه نوش جانت شد، بوته ی خاکشیر می رقصد
سایه های غروب نخلستان، جاشوان همیشه ...
متن شعر
دگر هیچ
یک حرف دگر مانده بگوئیم و دگر هیچ
دست از سر دیوانه بشوئیم و دگر هیچ
در گسترده قامت و زیبائیت ای باغ
دلداده به یک شاخه موییم و دگر هیچ
کی می رسی ای خاطره ی سبز بهاران
تا در تب و تاب تو بروئیم و دگر هیچ
خاریم و سر راه تو روییده ک...
متن شعر
یک شهر بی خبرم
پیداست از طلیعه مهر پگاه تو
بیناست آنکه بیافتد به چاه تو
صد باغ خاطره هستی برای من
یک شهر بی خبرم از نگاه تو
هرچند مانده ام از پا ولی چه باک
زیباست ماندن در نیمه راه تو
دیریست کافر هر غمزه ات شدم
عمریست مانده به دام گناه ...
متن شعر
عکس
من و یک دشت خاطرات از عکس
تو و صد شاخه ی نبات از عکس
زندگی لحظه های نابی بود
مثل یک اسکرین شات از عکس
صد خیابان کرشمه در پایت
من و پس کوچه دهات از عکس
آبی بی کران نیشابور
بغض باریده ی هرات از عکس
سهم تو آسمان کارائیب
سهم من گو...
متن شعر
گناه جاودان
به رویم باز کن آغوش گرم و مهربانت را
بیافشان بر سرم چین و شکنج سایبانت را
تو از جنس بهار و ابر باران خیر صحرایی
مگیر از آسمانم رعد و برق بی امانت را
من از ایل و تبار مهر جان افروز مستانم
بریز ای جان بکامم جرعه های ارغوانت را
...
متن شعر
خطای کافری
کسی که واله و بی راه و چاره بود ای دل
میان شهر غزل ها چه کاره بود ای دل ؟
مرا که عرصه به جر کوه سنگ خارا نیست
و دل که لایق درمان نمی شود هرگز
◇◇◇
به هرچه واژه ی چشم انتظار نالیدم
به عمر و فرصت بی اعتبار خندیدم
گره به کار فروبسته ...
متن شعر
پدر
دمادم عشق را تفسیر کردی
دلم را با خودت درگیر کردی
شکستی مثل یک آئینه اما
گل خورشید را تکثیر کردی
◇◇◇
به چشمت برکه امید دیدم
شبی که ماه می تابید دیدم
دلت در پشت کوه غم نهان بود
لبانت را که می خندید دیدم
◇◇◇
برای سرنوشتم یار هستی...
متن شعر
ادامه