یک سر شکسته شد
دُردانه رفت و کوفه پر از ناله شب است
درگیر و دار لحظه هذیانی و تب است
وقتی که فرق فاتح خیبر شکسته شد
این کوچه زیر پای ستوران مرحب است
درمان نشد جراحت مولی و بعد از این
مرهم گذار حادثه ها نیش عقرب است
یک سر شکست و بسی سر به نیزه شد
عهدی نبسته جوهر خون مُرکّب است
این ره به کوی دلبر جانانه منتهی است
هر عاشقی که جان بسپارد مقرب است
علی معصومی
ZibaMatn.IR