پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بگذار صبح ️گونه هایت را ببوسمعطرِنَفَسهایت مرا سیراب کند....
صبح عاشقانه هایش رابرای تو می نوازد پنجره ی دیدگانت را به روی صبح بگشاو زیستن را از سر بگیر.......
جان بہ لبم می ڪند. این چشم ها زودتر از صبح..بہ سراغم می آید و بہ خیر می ڪند صبح هاے دوست داشتنت را...️️️...
صبح راروی فرکانس چشمانشتنظیم کن و روی مدار عاشقی قطبهای دلت را به واژه ی دوستت دارمنرم کن ......
صبح هادلواپسى هایم رادر عطر تنت گم مى کنم و با صبح بخیر چشمانت نَفَس مى گیرم...
تو با صبح شکوفا می شوینفس نفس در من جان می گیری و آفتاب رابا چشمانت به خانه ام می آوریبگذار این صبحیادگار مهر تو باشد...
جان بہ لبم می ڪند.️ این چشم ها زودتر از صبح..بہ سراغم می آید و بہ خیر می ڪند صبح هاے دوست داشتنت را...️️️...
هر صبح دلم را،را به خیالت گره می زنمباشد که از آن خورشیدی زاده شود تا دوست داشتنهایم را،به تو برساند...!...
صبح همان مهربانی نگاه توست و چشمهایی که سروده های دلم راجاری می کند،صبح تنها با تو صبح میشود......