متن خیالت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خیالت
چه حکمی دارد چشمانت
که هی دل ب تومی بازم
تو خال در دست
من هاج و واج!!!
. کدام برگه رابیاندازم
توی مغرور آس در دست
برنده ای قطعا
من بیچاره
داس برداشته
روی فرش
کشنیزپاک میکنم
قبول میکنم
باقمار خیالت مشغولم
باختم به یک حاکم،
کلا اینجانب یک...
خیالت خیالِ رفتن ندارد …
خودت چه ؟ قصد آمدن نداری ؟
سالهاست وجودم را به سبزه خیالت گره زدم .
بدون تو عیدی نداشتم که (۱۳) سیزدهی به آبَ ش دهم...!؟
✍️رضا کهنسال آستانی
چشمهایم را میبندم تورا به خودم دعوت میکنم با کمی مکث کنارم مینشینی؛ سی دیِ دکلمه های شکیبایی را پِلی میکنم ( حال همه ما خوب است ، اما تو باور نکن). نفسی عمیق میکشم ودراین دم وبازدم از بوی سیگار حسین پناهی هنگام خواندنش که استشمام کردم سرفه ام...
خدا، باهم دو لذت را به یک عاشق نمی بخشد
خودت؛ آن گوشهٔ دنیا، خیالت؛همقدم با من...
ایمان جلیلی...
خیالت
با طلوع هر سپیده
نوازش می کند
گیسوان پریشان دلتنگی را
که بی تو
به خواب رفته است
شب گذشته هم مانند شبهای پیشین
و خیالم تو را
لحظه به لحظه
و هر ساعت
جستجو می کند
بی آنکه بدانی
بی آنکه بفهمی
و ببینی
با چشمهایی منتظر
وچون...
توهمیشه وهمه جادرمن حضورداشته ای...
در وسطِ خنده هایم،
در درون بغض هایم،
در میانِ اشک هایم...
باخیالت،درخلوتِ ذهنم وجب به وجبِ این شهرِشلوغ راقدم زده ام
بغض کرده ام،
باریده ام.
من بارهاوبارها با تصورِ رفتن ها و نبودن هایت،
گریه نکرده ام،بلکه جان کنده ام؛
وبایادت تمامِ آهنگ...
جز خیالت
چیست تسلی این دل
غربت رفته؟!
زانا کوردستانی
باز هم امشب
خیالت
دوخته
چشمان خیسم را
به سقف آسمان و نیست یاری جز سیاهی
تا بگویم بی تو
تنگ است
چون قفس
ساعات تنهایی
وبی ماه است امشب آسمانم بی تو و
بی رحم می تازد در آن ، تاریکی مطلق
و می دانم
که دلتنگی
نشسته در...
می بافم
خیالت را
چون پیچکی
که بافته شده بر اندام خاطراتم
زیر باران با خیالت رمز و رازی داشتم
با دو چشم مست تو راز و نیازی داشتم
با تمنای رخ زیبای تو ناز آفرین،
غرق دریای نیاز و چشم نازی داشتم
شانه ات را آرزو کردم که بغضی بشکنم
با دلی باران زده پر سوز سازی داشتم
شب که آمد...
نباید می گذاشتی بی تو ماندن را یاد بگیرم،
آنقدر نبوده ای و با فکرت تنها مانده ام
که خیالت را بیشتر از خودت دوست می دارم…
پریا دلشب
همیشه که نمی شود یک توئی باشد
من چایی بریزم
همیشه که نمی شود یک توئی باشد
سفره ای از عشق بچینم
همیشه که نمی شود یک توئی باشد
من شمع روشن کنم
گاهی بی تو ...
روزم خوب است
گاهی بی تو ...
تمام چایی های عالم به تنم...
قرار ساعت هفت و هوای بارانی
فضای مرطوب یک آسمان طوفانی
تمام چرخ و فلک بیقرار دیدن تست
بیا به خانه ی یعقوب کور کنعانی
بیا که دل به خیالت به مثل پنکه شده
که با سویچ شدنش می کند خون افشانی
بیا که منتظرم من بیا خزان شدم
کنار...