پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشوابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست...
در امتداد صفر عاشقیاندوه نداشتنتدر من جوانه می زندای کاش آمدنتهمچون خواب همیشگیتعبیر می شدتا دلتنگی هاییکه در قلبم ریشه کرده اندبه چشم هایتگره می خوردمجید رفیع زاد...
شب های بی تو بودنمسرشار از عاشقانه های توستوقتی که هوای خواستنت رابه خیالم گره می زنممجید رفیع زاد...
بین اقبال منو قسمت او کاش خدا گرهی سخت بیندازد و بازش نکند...
زیباترین گره گره ی موهای توست چون به بهانه ی آن ها هم که شدههنگام کلافگی مو و شانه را به من می سپاری...-کتایون آتاکیشی زاده...
چشمان سپیده شعله ی راز شود صبح از پس گیسوی تو آغاز،شودشب می گذرد به پنجه ی مریم صبح این کهنه گره به دست او باز شود...
فردا پرکارترین روز سال است برای منباید گره از تمام سبزه های این شهر باز کنممبادا کسی تو را آرزو کرده باشد...
هر صبح دلم را،را به خیالت گره می زنمباشد که از آن خورشیدی زاده شود تا دوست داشتنهایم را،به تو برساند...!...
گره از دلم باز میکندنگاهت.......
لبخند که می زنیتوی دلم انگار اناری ترک بر میداردبا نگاه توناتمام می مانند تمام شعرهای دنیامیدانی!همه این قصه هااز شهرزاد چشم های تو شروع شدو الا عاشق هاعقل شان به این چیزها قد نمی دهدحالا دیگرتقصیر یلدای موهای توستاگر این شب ها خوابشان نمی بردآخر بهار رابه زمستان گره زده ای...
بیخیالِ شلوغى هاى و خودتطورى به هم گره بخوریمکه هیچ دستىتوانِ جدا کردنمان را نداشته باشد!️️️...
چون وا نمیکنی گرهی / خود گره مشوابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست...
کار تو در چشم ما ابرو گره انداختن کار ما با اینهمه دل را به چشمت باختن...
هنوز همبندم کفشم را …پروانه ای گره می زنمدر مسیرِ خانه ات...
گلی با هزار گره بر دار کشیده است مرادوست داشتنتنمی افتد از سر...
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟گره ات کور شود غم به روانت برسد؟...
گره افتاده به کارم کجایی ؟تو و اون چشمات مشکل گشایین...
چه زیبا گره خورد بخت من با تو..خدایا کورش کن…با دست که هیچ با دندان هم باز نشود……...
خیالت راحت جانم مهرت همچون سرنوشتبه آینده من گره خوردهسرنوشت آدم رامگر میشود از آینده جدا کرد ؟!...
اونقدر که تو کارای من گره هست تو فرش شفقی تبریز نیست!!...