پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیگرامیدی به آمدنت ندارم ...مثل پرنده ایکه سال هاستجفت اشمرده باشد......
اصلاجمعهبا خودش هم مشکل دارد...!فرد نیستزوج نیستتلافی اش راسر ما در می آورد !همه اش مرایاد "تو "می اندازدکه نیستی ......
فقط چشم های تو مانده در یادم و صدایت در گوشم..بگو چگونه دیوانه نباشم وقتی با هر صدایی یا هر نگاهی....تنها تو مجسم می شوی روبرویم...!!...
فقط چشم های تو مانده در یادم و صدایت در گوشم...بگو چگونه دیوانه نباشم وقتی با هر صدایی یا هر نگاهیتنها تو مجسم می شوی روبرویم...!!...
شبگم شده بودلای به لای موهاتامادست هایت پر بود از ستاره باید می دانستم راه عشق از چشمانت می گذرد.... ️️️...
آنقدر زیبایی که به تنهایی از عهده یدوست داشتنت بر نمی آیم ..در من هزاران من استکه لحظه لحظه قیام می کنند برای ستایش تو ......
️دلم روشن است می آیی ...هوا دوباره خوب می شود دلم دوباره پر می گیرد ....دوباره هزار بار عاشقت می شومتو یک بار می گویی دوستت دارم ....و من از شوق هزار بار می میرم دلم روشن است .....دوباره عاشقم خواهی شد ......
چشم هایت همه چیز را لو مے دهدنگو ڪه عاشقم نیستے ...انگار ڪه بخواهے بوے عطرے تند پیچیده در اتاقے ڪوچک را انڪار ڪنے ....ساکت نباشعشق را باید فریاد زد...
پاییز باران شعرو جنون..بهانه اند که از تو بگویم،مقصد چشم های توست️ ....وگرنه من کجا و شعر گفتن کجا؟!...
به انرژی می مانی در منتمام نمیشوددوست داشتنتفقط هرلحظه...به شکلِ دیگری دوستت دارم️️️...
فرقی نمی کند رها باشد یا کنج قفس ..پرنده شوق پروازنمی افتد از سرش ،درست مثل من کنارم باشی یا نباشیپرنده ی خیالم فقط در آسمانتو پر می زند ......