پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نترس!با سیبت کاری ندارد!پرنده ای استنامه برخسته ی چندسالِ نوری.بنشین بر بی جاییو ببین پیامش راجای پُرِ حرف های خالی راطوری که زمین نخورد نگاهت.پیش از پرکشیدنشنامش را به او بگوو از من چیزی نپرس...«آرمان پرناک»...
☘️🍃پرنده می خواند در دل شب به یاد لانه اش/رود می گذرد غمگین و خاموش در انتظار عشق/🍃☘️....فیروزه سمیعیhttps://t.me/Pangarah...
امّا نمی پردمشت می زنم به پنجرهامّا نمی پردخیال می کنم قفس رااما نمی پرداین پرنده ی دیوانهدر چشم هایم چه دیده است؟«آرمان پرناک»...
پاییز برگ ها را به رقص درمی آورد و باد، ترانه ای از هزاران صدای خاموش در کوچه های خالی می سراید. من، در میان این همه خش خش به دنبال تو می گردم؛ چون پرنده ای که دلش را در صدای آوازی گم کرده. عشق، پرنده ای است که در آسمانِ پاییز پر می کشد با هر ضربان، بال هایش نسیمی از یاد تو را به قلبم می آورد. آواز می خوانم، نه برای شکستن سکوت، بلکه برای پر کردن فضای خالی با نام تو. در هر برگ،...
پرنده ای که در خواباز قفسآزاد کرده بودمصبح امروز بیدارم کرد با نوک زدن هایشبر پنجره!!«آرمان پرناک»...
پرنده ای که در خواباز قفسآزاد کرده بودمصبح امروز بیدارم کردبا نوک زدن هایش بر پنجره!!...
تا رسیدیم به الفبای دان و آشیاننوک زدند به مغزمانو گفتند: کوچ؛ تکرار کنید: کوچ!!«آرمان پرناک»...
آسمان هاست /که کوچ می کنیم به کوچ /بی آنکه بدانیم چرا«آرمان پرناک»...
بی توبی زندگیدر دریای عادت شنا می کنمدر خیالِ وصالت، پرواز!من آن ماهیکه می خواست پرنده باشد...«آرمان پرناک»...
نه نشاطی است در شاخه ها /نه پرنده ای /به ساختِ آشیان /درختِ مطرود از جنگلم /درختی /که هر برگش /دچارِ صرعِ پاییزیست... /«آرمان پرناک»...
هر چه پر داشتیم فروختیم /در آسمان /جایی برای بالیدن نیست /تا پرده کنار رود، /باید /پشت پنجره /بست بنشینیم /«آرمان پرناک»...
از انتخاب ها خسته ام /باز کن مشتت را آسمان! /نشان بده /هنوز /پرنده ای هست...«آرمان پرناک»...
آه ای پرنده های محبوس در قفس!خسته نشده اید از اسارت؟!ذره ای از باد بیاموزید،که چگونه پنجره ها را می گشاید!شعر: روژ حلبچه ایترجمه: زانا کوردستانی...
[تفنگ] تفنگ نمی دانست،شکارچی نمی دانست،پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد،خدا که می دانست!نمی دانست...؟! ◇ برگردان به کُردی:تفەنگ نه ێزانست،راوچیش نەێزانست،وا پەلەور بۆ جوچکەکانی چێشتی ئەبرد،خودا خۆ ئەیزانەست!نەێزانست؟! شعر: حسین پناهی برگردان: زانا کوردستانی...
_جای خدا حافظی نوشتم: "آبی باشی و همیشگی مثل قلب پرنده ها"+ ببین خیلی خوب بود, اما مگه پرنده ها قلبشون آبیه؟_ تا حالا قلب پرنده ای رو ندیدم, اما فکر می کنم پرنده ها اینقدر قلبشون برای آسمون و پرواز میتپه که قلبشون هم رنگ آسمون میشه, آخه پرنده ها عاشق آسمون هستن...+پس قلب منم همرنگ تو شده...
هر چه می گردمپیدایش نمی کنمگمانم آسمان منزیرِ بالِ پرنده ی مرگپنهان است«آرمان پرناک»...
کدام پرندهبا بوى تن توپرواز مى کندکه باران رااین گونهعاشقانه مى نوشم؟...
در نهضت عظیم دو بازویشمن گریه ام گرفته که آخرآخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟...
ما از رؤیای پرنده ای اسیر در قفس می گوییم...آریا ابراهیمی...
اما نمی پرد /مشت میزنم به پنجره /اما نمی پرد /خیال می کنم قفس را /اما نمی پرد /این پرنده ی دیوانه /در چشم هایم چه دیده است؟ /«آرمان پرناک»...
پر پرواز دارند، پرنده های دربند آریا ابراهیمی...
در رویاهای مهتابی، زنی به آرامی آواز می خواند،با ستاره ای درخشان در بالا، روح او بال می گیرد.در داخل قفسی، پرنده ای در انتظار آزادی است،نمادی از آزادی، که اسیر است.او با رویاها، در قلمرو شب می رقصد،بین سایه و دنیایی بسیار روشن گرفتار شده است.اوه، تناقض اشتیاق خالص قلب او،جایی که نور و تاریکی در هم می آمیزند، جایی که فقط با تاریکی، نور ستاره می تواند گسترش یابد...
کاش میتونستیم بمونیم ،از این غم کهنه رهابا دست هم پل بسازیم ،میون این فاصله هابی تو گریه کردن چه بده ،باچشمای ماتو غم زدهگریه های مستی سردادن ،تو هوای تلخ میکدهخوب من خوب من ،خوب من خوب منبی تو دلم میگیرهاین پرنده بی تو ،این پرنده بی توتو این قفس میمیرهوقتی که نیستی بهار ،غمگین تر از پائیزهباغچمون گل میده اما ،پرپر میشه می ریزه..._برشی از ترانه...
جا مانده ام، در خویش ، پرواز پرید .حجت اله حبیبی...
برای پرنده قفس لانه نیست ، مانع است ، مانعِ آزادی .حجت اله حبیبی...
کاش پرنده بودم، نه برای پرواز ، برای ناز وقتی دستی بر شانه ام می کشی .حجت اله حبیبی...
مشتی آرزو برای پرنده ریختم ، درخت پر زد ، تا اجاق افروزد، آسمان سقف لانه ی پرنده هاست .حجت اله حبیبی...
من آخرین پرنده ام میل پرواز از آغوش تو را ندارم .حجت اله حبیبی...
من پرنده ام زمین گیرِ پر خویش .حجت اله حبیبی...
پرنده پَر زد در هیاهوی شهرو کسی فریاد زدایمان که رفت ، مراقب وجدان باشید. حجت اله حبیبی...
میبوسمت!!!چه فرقی میکند پشت گوشی ۔۔۔۔یا پشت گوش پرنده روی سیم هم پرنده است...
پرنده؛ ناله هایش را زِ گوشِ ابر پنهان کردولی؛ باران حواسش بودو غم؛ در شهرِ بی دردان شده سِیلان!شیما رحمانی...
[•دَرحَسرَتِ آزادی•]محبسِ ساخرِ فاخری که برایش برگزیده بودند او را از خواسته ی قلبی اش مستغنی نمی کرد.آزادی اش مرهون میله های زندانی بود که پیله شده بود دور کالبد نحیفش؛ حال دیگر موسم پروانه شدنش فرا رسیده بود و از خانه ی زنگار گرفته اش پس از آن همه ژغند، بلادرنگ چونان فاتحی حکم پرواز به دست داشت.او رها بود؛ رها تر از آفاقِ پیش رویش! اما ناسوری که به قلب داشت درد بی درمانی بود که ذره ذره جانش را می گرفت.طنین آزادی خوش بود ولی نه برای ...
دلی که چشمِ امیدی به این زمانه ندارد برای اشکِ شبانه ، سری به شانه نداردپرنده ای که قفس را نفس کشیده دمادم برای پر زدن ، امّید و پشتوانه ندارد بهزادغدیری شاعرکاشانی...
ابرپرنده ایستپرازگریه.رضا حدادیان...
درخت شدمتا پرنده های دلتنگسربرشانه ام بگذارند.رضاحدادیان...
درخت بی سرو سامان شده است بعداز توپرنده سر به گریبان شده است بعد از توبهار دست تکان داد ودور شد از منهوا ،هوای زمستان شده است بعداز توهزار پنجره ی پُر غبارم وانگار--زمانِ قحطی باران شده است بعداز توکسی که آینه دار سپیده بود،چقدر--از آفتاب ،گریزان شده است بعد از توبه چشمِ گل،جنگل با تمام وسعت خودشبیه گوشه ی گلدان شده است،بعد از توو کوه ،کوه فرو ریخت هستی وبی شکجهان بَدَل به بیابان شده است بعداز تو...
در نهضت عظیم دو بازویشمن گریه ام گرفته که آخر...آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟...
از آن روزی که با کفشهای آلوده و پر از گِل و لای بر برف ِدل پای نهادی؛ حالم شبیه پرنده ای ست در قفس که نه راه پرواز را می داند و نه دوستی با قفس......
روزهای اول پاییز یه عادتی هم که داره اینه آدمهای غمگین رو مهربون و اشکی تر می کنه از بقیه سال...یعنی شما با گردن افراشته داری برای خودت راه می ری توو شهر، بی رویا و بی کابوس، یخِ یخ. یهو یه برگی می مونه زیر پای چپت و با یه ناله محزونی عمرشو میده به پوکی، به بیهودگی...ابر میاد توو گلوی آدم که آخه شاخه جان،درخت جان، خوب شد حالا؟این برگ رو از خودت روندی، نخواستیش،گفتی برو خسته ام ،میخوام بخوابم تا بهار و برگ نو و حال نو...خ...
دنیا بهشت است اگر همه چیز سر جای خودش باشد ماهی در آب پرنده در آسمان و سر من روی سینه ی تو...
جا ماندممی خواستم پرنده باشمو پرواز کنمحال اکنون درخت امبا عمیق ترین ریشه هایمجا ماندم!...
پرواز را به خاطر بسپار...تو درست می گفتی فروغ پرنده مُردنی ست،اما بعد از مرگ پرندهپرواز هم دق کرد و مُرد،پرواز بدون پرنده بی معناستارس آرامی...
پرآوازه بود نت خواستنت پرنده ها می رقصیدند بهار طلوع می کردیاسمن ایرانی...
پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کندبه ماه نمی رسد...بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
یک جفت پرنده ی عاشقکنار پنجره ای در خیابانکز کرده اند در سکوت رنگارنگ پائیزخنک هوایی ست که می وزدو خیابانی که انتظار تو را می کشدرعنا ابراهیمی فرد...
خوش ب حال پرنده ها دلشون ک میگیره کوچ می کنند🕊🕊🦅🦅...
نیچه:پرنده ای که پرواز بلد نباشهبه قفس میگهتقدیر...
پرنده ام وُ در قفس،دلتنگ بام تو!تا بچینمدانه های عشقت را. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
می گویند قلبت در هر حالی که باشد، چهره ات به همان حال در می آید.چه بگویم؟ خودت آشفتگی موهایم را، لبخند پریشانم را و سرگردانی دکمه های پیراهنم را ببین!حالم تعریفی ندارد؛ حس و حال پرنده ی لاغر و ضعیفی را دارم که از کوچِ مداوم خسته شده است و دلش سکون می خواهد.حالا فرقی ندارد کجا! در جنگل، آسمان و یا شاید یک آغوش.نویسنده:مهدیه جاویدی🦋کپی با ذکر نام نویسنده جانانم^^🌱چنل ادبی من در روبیکا: @faryad ghalb...