پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چشم هایت همه چیز را لو مے دهدنگو ڪه عاشقم نیستے ...انگار ڪه بخواهے بوے عطرے تند پیچیده در اتاقے ڪوچک را انڪار ڪنے ....ساکت نباشعشق را باید فریاد زد...
اصلا مگر عشق سکوت میشناسد؟! فریاد استفریاد نگاهفریاد لبخندفریاد احساساصلا مگر عشق ترس میداند چیست؟عشق شجاعت استمگر میشود از رسوا شدنش ترسید؟اصلا مگر عشق میتواند رسوا نشود؟اگر عاشق باشی خوب میدانی که چه میگویممیخواهی سکوت کنی؟!تنها میتوانی مهر خاموشی را بر صدایت بکوبیاما چشمها چه؟صدای فریادشان از صدایی که ساکتش کرده ای بلندتر است...قلبت چه؟انگار می دود و عاشق شدنت را در گوش مردم شهر میخواند!اگر روزی فکر کردی میتوانی ...