نیایش می نوازد آب گیتار می رقصند پونه های لب جوب. عطر سنجد خاطره میسازد و می گوید من هم آری عابری می باید تا که بصیرت یابد و مست گردد ازهم نوایی این چرخ و فلک مستی و دیوانگی و عشق و جنون اهل دلی میخواهد تا که شوند...
شب گم شده بود لای به لای موهات اما دست هایت پر بود از ستاره باید می دانستم راه عشق از چشمانت می گذرد.... ️️️