دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست......
دارد همه چیزآنکه تو را داشته باشد ...
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد......
من شیشه ریزه ام، حذر از پای مالی ام...
برای حجمِ آغوشتتمامِ عمر می جنگم ...️ ...
از برم رفتست و با او گرم گفتارم هنوز......
من کنارِ تو تماشایی شدم......
در دلم آهسته می گرید کسی......
خویِ من کِی خوش شود بی رویِ خوبت ای نگار؟...
ای جان چو رو نمودیجان و دلم ربودی......
سختم آید که به هر دیده تو را می نگرند...
از هرآنچه که تو را از آغوش من دور می کند بیزارم...!...
کفاف ِ حسرت ما را زمین نخواهد داد ... ...
عالم پر است از تو و خالی ست جای تو... ...
بی عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است..؟...
من بی تو دست از این سر و سامان کشیده ام ......
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی..️...
عشق...قبایى است در قواره ى تو...️...
از عیش های رفته دلی شاد کنیم .....
من نخواهم که به جز دیده مکان تو بُوَد......
تو گر گناہ من شوی توبه نمی کنم ز تو......
غیراز تو ندانم که که را یاد توان کرد...
جانم بسوختی و به دِل دوست دارمت......
بر دل نَهم چه تهمت شادی؟! که شاد نیست......
طبلِ برگشتن بزنما مردِ میدان نیستیم.......
هر گه به یاد خویش رسم ، گریه میکنم......
پرده در پردههمه خنیاگر عشق توام......
گیرم همه را بردیبا عشق چه خواهی کرد..؟...
دل یکب داریمو در یک دل نمی گُنجد دو یار ......
آخرین منزلِ ماکوچه ی سرگردانی است...!...
سرخوش آن حالی که از داشتنت لبریز است...️...
باعث خوشحالی جان غمین من کجاست؟!!...
و باز تنگیِ نفسو باز هم هوای تو... ...
آسوده: تنی که با تو پیوست......
دل را قرا نیست مگر کنار تو .....
گناه کیست که من با توام تو با دگران...
من به کوتاهی یک عمر...تو را میخواهم !!!...
بگو دوستم دارى تا زیباتر شوم...!!...
تا نرود نفس زِ تن پا نکشم زِ کویِ تو ......
مرا تنها رها کن با خیالت......
دوزخِ نقد است دور از وصل جانان زیستن......
اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد......
تنهای تنها...
پُرْ بی کسیم؛ ناچار بر خویش مهربانیم......
مارا همه شب نمیبرد خواب......
چون تو جانان منی جان بی تو خُرّم کِی شود؟!️...
ز خود چگونه گریزم ؟که بار خویشتنم ......
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم......
آغوش تو ای دوست درِ باغِ بهشت است......
جهان اگر برپاست هنوز کسی / کسی را دوست دارد اگر چه دیراگر چه دور...!...