مکن ای دوست، غریبم، سر سودای تو دارم
من و بالای مناره که تمنای تو دارم...
مرده بدم زنده شدم ، گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم...
آن یار نکوی من، بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی، گفتم که همین خواهم...
درد و رنجوری ما را داروی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من...
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیده ام...
درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما...
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا...