سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
اگر گرد کسی بسیار گردیاگرچه بس عزیزی خوار گردی...
هیچ عطاری نداردعطری از موی تو راباغ گل در حسرتیک تار از آنگیسوی توستمجید رفیع زاد...
بی خبر عمر به سر می برم و دم نزنم...
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم...
ای همچو یخ افسرده، یک لحظه برم بنشینتا در تو زند آتش ترسا بچه یک باریبی خویش شو از هستی، تا باز نمانی توای چون تو به هر منزل، وامانده ی بسیاری......
ای تیرگی زلف توام دین افروزوی روشنی روی توام راه آموزمن در شبم از تو روز می خواهم، روزو افسرده ام از تو سوز می خواهم، سوز...
هست ققنس طرفه مرغ دلستان موضع آن مرغ در هندوستانسخت منقاری عجب دارد درازهمچونی در وی بسی سوراخ باز...فیلسوفی بود،دمسازش گرفت علم موسیقی ز آوازش گرفت......
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی دانمکه شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی دانم...
چون صبح دمید و دامن شب شد چاک برخیز و صبوح کن چرائی غمناک...
گر بسوزی بند بندم از جفامن وفای تو به جان دارم به جان...
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی...
تو تمامی با توام تنها خوش است...
ای جان جان جانم تو جان جان جانیبیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی...
در دلم بنشسته ای بیرون میا...
هیچ هیچست این همه هیچست و بس...
<🖤🌿>••What came to your mind was your conceptهر چه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو 🕯️ ♡ma30r64...
عاشق لعل شکربار توام.. ️️️...
.شربت لعل لبت بود شفای دل ما... ️️️...
.تاب در زلف داد و هر مویشدر دلم صد هزار تاب انداخت ️️️...
.عاشق لعل شکربار توام.. ️️️...
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا......
شیوه ای دارد عجب در دلبریعشوه پیدا، بوسه پنهان می دهد ️️️...
تو چون در بند صد چیزی خدا رو بنده چون گردی؟......
گر نباشد هر دو عالم گو مباشتو تمامی، با تواَم تنها خوش است....
با این دلِ بی خبر چه سازم ......
به یک بوسه جان مرا زنده گردانکه جانم به عالم همین کار دارد. ️️️...
گفت مجنون گر همه روی زمینهر زمان بر من کنندی آفرینمن نخواهم آفرین هیچ کسمدح من دشنام لیلی باد و بس...
به کسم مکن حوالهکه به جز تو کس ندارم...
بوسه ای را می دهمٖ جانی به تو کار با تو سر به سر نیکوتر است...
ز عشقت سوختم ای جان کجایی ..؟...
گر سر عشق خواهی اَز کفر و دین گُذر کنکانجا که عشق آمد چه جای کُفر و دین است......
به یک بوسه جان مرا زنده گردان......
عقل تا بویِ مِی عشق تو یافتدایما دیوانه ای لایَعقل است......
جانا دلم ببردی در قعرِ جان نشستی..️...
چون تو جانان منی جان بی تو خُرّم کِی شود؟!️...
چو درد من سری پیدا نداردشب یلدای من فردا ندارد...
حاجت من در همه عالم توییاین جهانم و آن جهانم هم تویی ️️️...
چون بماندخالی از منجای منگر توهمراهم نباشیوایِ من......
گفتند: « داروی دل چیست؟ »گفت: «از مردمان دور بودن...»...
تا تو از در در نیایىاز دلم غم کى شود...
دست نمی دهد مرا بی تو نفس زدن دمی...
تا عشٖق تو در میان جان است جان بر همه چیز کامران است...
نیست جز روی تو درمان ، چشم گریان مرا...
درد بر من ریز و درمانم مکنزانکه درد تو ز درمان خوشتر است...
ز عشقت سوختم ای جان کجایی بماندم بی سر و سامان کجایی؟ هزاران درد دارم لیک بی تو ندارد درد من درمان کجایی؟...