پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو خواستنى ترین...️دست نیافتنىِ این شهرِ شلوغى!...
آمدى جانم به قربانت،ولى بمان! ماندنت آنقدر شیرین است،که تمامِ دیر آمدنت را یک تنه جبران میکند!...
بگذار بگویم،️آخر فهمیدم...چه ربطی،به هم داریم!!!تو ادامه ی وجودِ منی...
شانهکلمه ی ِ به شدت عاشقانه ای ست !که فرقی نداردمالِ تو باشد، که بِکِشم به موهایتیا مالِ من، که سَرَت را بگذاری رویش...
این تو،این هم جانم،که میشود ضمیمه ی چند حرفیِ نامَت!حالا با هر به زبان آوردنتهزار بار جانم برایت میرود!...
برای داشتنت زمین که هیچ... آسمان را هم زیرپاخواهم گذاشت...️...
نمیدانم بگویممتاسفانهیا خوشبختانه...حالِ دلم اما،فقط با تو خوب بود....!...
بیا و شعبده کن..چنان در آغوشم بگیرکه گم شوم در تو......
مهم نیست ...که شانه هایت تجسم است، و آغوشت خیال ... همه ی یادت اینجاست! نگاهت.صدایت...خنده هایت دیگر چه می خواهم ...؟!...
در اردیبهشت تا می تواندچار باید شد به یکدیگرهوایش جان می دهد براى دلدادگی...!...
خبر از چشمِ خودشداشت اگر ؛مى فهمید ،حالِ من، بعدِ نگاهِ تو سرودن دارد...!...
بوسه ات راباید با قهوه ام به هَم بزنم بیدار شو! من بدون دوست داشتنت صبحانه که هیچ، صبح هم از گلویم پایین نمی رود......
میشود اندکى برایت بمیرم تا باوَرَت شود خاطِرَت را با دنیا عوض نمیکنم...؟...
تو از خواستن بگو️من توانستن را برایت صرف میکنم...علی قاضی نظام️️️...
تو را،براى تمامِ روز هاى خوبى که هنوز نیامده است،مى خواهم...تو را براى خنده هاى از تهِ دلتو را براى ِیک حالِ خوبتو را براى تمامِ دوست داشتن هاى به موقع،تو را براى یک خیالِ راحت،مى خواهم...در این آشفته بازارِ دوست داشتن هاىِ ساعتى... ️️️...
قصه را تکرار کناین باراز همان اولَش،ژستِ رفتن نگیر...بنا را به ماندن بگذاریعنى طورى بیا،که قرار باشد پیر شویم به پاى هم...
از کُلِ دنیا تو را داشته باشم،همین،مرا کافیست...تو حتى میتوانى کدبانوى چهارخانه ى پیراهنم شوى...️...
مخاطب که تو باشى،مگر جز عاشقانه هاىِ پر از دلتنگى، متن دیگرى هم مى شود نوشت؟!اصلاً براى از تونوشتن، پاک کردن و خط زدنِ هیچ واژه اى لازم نیست!بس که ساده و صریحی دلبر جان و اصلاً تو همان جانى که بر دل نشسته...
بگذار ...بگویم ،آخر فهمیدم ...چه ربطی ، بهم داریم !!!توادامه وجود منی ... ️️️...
بخند جانم تو دلخوشی روزهای کسل کننده ای ...️...
برای آرام کردنِ دِلَمدیگر نوشتن فایده نداردفقط باید باشی تا ببوسمت....
برای آرام کردنِ دِلَمدیگر نوشتن فایده ندارد...فقط باید باشی تا ببوسمت......
گاهی یک پیراهن چهارخانه ی.️ مردانه حتی می تواند خانه ی آدم باشدکه دلتنگیهایت راتوی جیبش بریزیو دکمه هایش را برای همیشه ببندی.....
روی لبخندت مکث کن ..چند ثانیه فقط بیا جای منو زل بزن به خودت ..میبینی؟عجیب دیوانه میکند آدم را ...!...
بگذار بگویم آخر فهمیدم ...چه ربطی، بهم داریم !!! تو ادامه وجود منی .️...
.واردِ فصلِ من شدیم جانمفصلى که تا چشم باز کردمهمه چیز نه سیاه بود ، نه رنگى !سپیدِ سپید بود ،فصلِ تو گذشتنشد در پاییزِ تو دل ببندیمبیا و فصلِ مرا امتحان کن باش تا با بودنمانزمین و زمان را سپید کنیم...
تاریخ معاصر، همین حالِخوب کنار تو بودن استکه نسل هاى بعد ورق میزنندتمام دوست داشتنمان را!...
روى لبخندتمکث کنچند ثانیه فقطبیا جاى منو زل بزنبه خودت میبینى عجیب دیوانهمیکند آدم را ...!!!...