متن دلدادگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلدادگی
سوگند به لحظه دیدارت
که انگار منی در من زاده شد
تو قشنگترین گناهی که بهش دچارم.
ریشه کرده عشق تو در لابه لای قلب من.
مستِ رویای توام
پیمانه می خواهم چکار؟
راهِ پر پیچ وُ خمِ
میخانه می خواهم چکار؟
تا سرانگشتِ خیالت
لا به لای زلفم است
این پریشان موج ها را
شانه می خواهم چکار؟
با تو تا دراوجِ دل دادن
شناور می شوم
سرپناه وُ لانه وُ
کاشانه می خواهم چکار؟...
خواهے کـہ بـہ کام בل بگرבב בنیا،
مشتاق رسیـבن بـہ کسے باش.
کـہ مشتاق رسیـבن بـہ تو باشـב.
وقتی که نگاهت، به دلم، عاطفه بخشید
بیهیچ اجازه، شدم آشفته؛ ببخشید
عاشق شدم و، شورشِ «احساس»، شد افزون
رویای دلم، گشت شکوفا، چو گُلِ شید
وجودم، با تو سرشار از: وفا شد
سراسر، شور و دنیای صفا شد
میانِ جان، شکفته، نوگُلِ عشق
و احساسم، به مِهرت، مبتلا شد
با نگاهت دل را به چشـمانت مهـمان کن،
هـوای جان را با لبخند زیبایت بهـاران کن
چون نسیمی تنم را دربند تنت زندان کن،
تـنِ بیـمارِ مــرا با گرمــای تنت درمـان کن!
من که اکنون نفسم با نفست درگیر است
دلم از هرچه بجز روی لطیفت سیر است
عمر من رفت و جوانی به سرآمد اما
باز در دشت غمت چشم تو دامنگیر است
صبر را گرچه به تقویم و زمان میبندم
دل به دریا بزن امروز، که فردا دیر است
وطنت...
واژه را در بــغلِ واژه نشــاندم ای عشق
من از آن روز که دل، پایِ دلت باخته ام
هر ثانیـہ هر لحظه،
از فـکر تو لبریزم.
مرا قلب ایست آکنـבہ از عشق تو.
امین غلامی (شاعر کوچک)
مرا بیش از یک جان نیست בر تن،
کـہ آن هم بـہ فــבاے زلـف مشکینش.
وقتی دنیا شده ای برایم
پس قانون عشق
میگوید
کر و کور و لال بودن
چه الزام دلنشینی است.
تا تو هستی پُر از حس عاشقانه می شوم
با یک بغل اطلسی به دیدار آفتاب می روم
تو خورشید منی لَختی بتاب جانم تازه شود
با جان و دل بهانه نه پر از ترانه می شوم
دل به تو دادم،
جان به تو گفتم
که با تو بودن
همیشه خوبم.
چشمانت
همچو آسمان بیپایان
در دل شب،
میدرخشد مثل ماه تابان.
دست در دستت
آرزویم شده
زندگی با تو
بهشت من شده.
لبخند تو
نوری در دل من
به قلبم روشنایی میآورد
همچو گل سرخ
خوشبو...
عشق جانم،
با خونم نام تو را در رگهایم حک میکنم،
نه با قلم،
نه با کاغذ،
بلکه با قلبی که هر تپشش
با یاد تو میزند.
در هر لحظه،
در هر نفس،
یادِ تو در من نقش میبندد،
تا ابد،
حک شده در اعماق وجودم
چون نامی که هیچگاه...
به نام یگانهی مهرآفرین
با مهرِ تو زیر نبضِ دامن بروم
دامن که نه زیرِ تیرِ آهن بروم
حتّی به سرم پتک بکوبی، گویم:
قربانِ بداخلاقیِ تو، من بروم
عشقم
ضربانِ قلب تو
آواز یک آیهی ناز است
که در سکوت تنم
میرقصد، میخندد، زندگی میکند.
عشقم
در هر تپش قلبم، فقط تو را میخوانم،
عشق ابدی و آرام جانم همیشه دوستت دارم.