زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
رضا کهنسال آستانی
✍️ تصمیم گرفتم بَلم کاغذ را به دریاچه افکارم بسپارم وبا قلم پارو بزنم این بیکران را...
با تَبر نگاهت و تیزیِ زبانت ، قایقی ساختی از درخت احساسم ؛ برای تَرک کردنم......
متن رضا کهنسال آستانی
انگار ماه🌙 جا خوش کرده بود در گوشه ای از صورتش
آنقدر سیرت زیبایی داشت که نگذاشت هیچوقت متوجه ماه گرفتگی صورتش شوم!!!
همیشه بعد از آرایش قبل از آینه از من می پرسید؟ زیبا شدم...
و من چقدر لذت میبردم از بودن در کنار زنی که زیبائیش را بامن تقسیم میک...
متن رضا کهنسال آستانی
گاهی تمام شهر درگیر تو میشود
گاهی تمام عشق تفسیر تو میشود
گاهی کلمات تماما تقدیم تو میشود
گاهی ابیات هم باورکن محوتصویر تومیشود
گاهی گه گاهی هرزگاهی من هم تومیشود
آنگاه تمام شود تُو در شعر بگو این من چه میشود...
متن رضا کهنسال آستانی
سَرم قُل قُل میکند نه کُر کُر میکند...
اما دیگر نفسم بالا نمی آید! چرا قِلیان یادت دیگر کام نمیدهد...!؟
دروجودم دیگرطعم خوش نیکوتین بودنت را حس نمیکنم . هستی ولی نه دود میکنی ونه خاموش میشوی ..!؟
بااینهمه نمیدانم چرا من در حال سوختنم......
متن رضا کهنسال آستانی
در سرفصل کتاب شِعر زندگیم
کاش تو مِصرَع دوّم شاه بیتی میشدی که قافیه اش تکرار می شد؛ تا عشقی که قرار به سُرائیدن بود خط به خط نگاشته شود......
متن رضا کهنسال آستانی
مگر میشود بعد رفتنت زیر بارش ممتدخاطراتت درکوچه افکار ؛ با چشمهایم بدون چتر داشتنت قدم زد وخیس نشد......
متن رضا کهنسال آستانی
تمام شد شروعی که به پایان نرسیده آغاز حسرت دیگری در راه دارد......
متن رضا کهنسال آستانی
کسی نیست به او بگوید
چرا هرشب با پاهای قلم ت ؛ قدم میزنی این کوچه خاطرات بن بست را !؟
گَرد وغُبار واژه هایت ،دراین برگه های خاک گرفته ،جوهری برای چشم هایت نگذاشته
تمام کن این پایان باز را...
پرسه هایت راجمع کن....
متن رضا کهنسال آستانی
قَسَم به رُوزِه سُکوتِ هِنگام طُلوع چَشمانَت ؛ هَرروز وُضو میگیرَم با اَشکهایَم به مَحضِ شِنیدَن اَذانِ یادَت ،
رو به قِبلِه خاطِرات بَرای اَدایِ فَریضه نَماز عِشق ، بِهنگام اِقامه دَرمَن حُلول میکُنی ؛ حَمدَت را میگُویَم تَنها اَحد دُنیایِ مَن،...
متن رضا کهنسال آستانی
توئیکه تمام من بودی من تمام شدم وتو درمن همچنان در حال روئیدنی ...
تبر،تیز زمان هم زورش به ریشه های یادی که درظاهر برگهایش به زردی گرائیده آنهم دراین فصل زندگی م که کار ازحرس گذشته وبی ثمرم ؛ نمیرسد!؟!
مگرچقدر در من ریشه دوانده ای تنهاترین درخت ب...
متن رضا کهنسال آستانی
اندوهگین که میشوم درمسیری نامشخص سوار بر قطار افکار روی ریل خاطرات بهنگام سوت های ممتد یادش درکوپه خیالش ؛ بهمراه دفتر یاد داشت قدیمی م با سیگاری برلب ؛ دستی دفتر ودست دیگرم قهوه میروم تا...
نمیدانم کی سیگاری شدم آخر یکی را دوست می داشتم بسیار.
وا...
متن رضا کهنسال آستانی
دلم نه زبانم ؛ لبریز از دعا ئی ست که اجابت ندیده است!
جنس عاقبتی که من خواستم خدا به خیرت کند!؟...
متن رضا کهنسال آستانی
به وقت وداع وقتی باران خاطره شروع به باریدن میکند؛ واژه ها درگِل افکار گیر میکنند و قدم ازقدم برنمیدارند اینجاست که سکوت به شکل قطرات مُرواریدی از ناودانی چشممان غلطیده وروی گونه خودنمایی میکندوسپس سیل اندوه ، غمی سنگین ونگاهی دوخته شده به مسیری که ...
متن رضا کهنسال آستانی
شاید در نوشته های سهرابی م ؛ بِسان قلم سپهری زندگی درجریان نباشد اما تودرمن جاری هستی.
سالهاست منتظرت هستم مثل انتظار کُشنده ابیات شهریار، همانقدرعاشقانه وهمانقدر غمگینانه.
هیچوقت حتی چون شعرهای نیما سرکوبانه مرا نخواستی ؛ وعاشقانه های شاملوئی که ...
متن رضا کهنسال آستانی
بَربالای چوبه دار زندگی ، با طناب موفقیت هایم بالاکشیدمش و با لبخند دفن کردم لاشه متعفن نفرتش را؛ دشمنم را میگویم...!؟...
متن رضا کهنسال آستانی
حال خوبی نداشت و برایم دلیل استیصالش را اینگونه توصیف کرد
از مادرم برایم سجاده ای مانده که خودم برایش خریده بودم .
دنبال خدای سجاده مادرم میگردم !؟
گفتم چرا؟! گفت
چون اینروزها واسطه استجابت دعاهایم را ندارم...
بیچاره تازه مادرش را از دست داده ب...
متن رضا کهنسال آستانی
تولیلیِ تمام شعرهای چکیده ازقلم هستی
چه خواهد شد اگر لیلای درکاغذ به مجنونش بپیوندد!؟
✍️ رضا کهنسال آستانی...
متن رضا کهنسال آستانی
لحظه خدا حافظی انتخابم سکوت است
ترجیح میدم سکوت کنم ، سربه زیر حتی بدون نگاه ، تا مبادا خدایی ناکرده کوه احساساتم قلیان کند ومواد مذاب کلمات این آتشفشان تنها کلبه خاطرات مارا به آغوش گیرد.
ترجیح میدهم سکوت کنم تا آتش به اختیار شدن بروز احساساتم دلی...
متن نوشته های خاص
گاهی فقط قلم است که به کمک ما می آید تا کِشتی افکار مارا از دریای پر تلاطم زندگی به ساحل آرامش برساند....
متن جملات کوتاه
عجب تناقضی
روزیکه بعد سالها آمدی گفتی بهانه ش گذشته بود واما همان هم شد دلیل رفتنت! تو که گفتی دلیل آمدنت خاطرات خوش گذشته بود پس چه شد که نیامده عزم رفتن کردی به بهانه مرور شدن خاطرات درد آور آنسالها...!؟
مهربان دلیل به هم نرسیدنمان تقدیر بود یا ب...
متن عاشقانه غمگین
امروز بعد سالها دیدمش
نه چشم قصد پلک زدن داشت ونه زبانم نای سخن گفتن!؟ نگاهمان به هم دوخته شده. خاطره پشت خاطره، مشغول مرور خاطرات بودم که فرصت نکردم حتی سلام کنم. نیامده رفت مثل سالها پیش بی خداحافظی... رفت ودر مه افکارم ناپدید شد وبازهم هزاران س...
متن نوشته های عاشقانه
امشب دوباره دست به قلم شدم!
بعد از قهرچند روزه باخودم!!! ...... ؛ کلمات نهفته در پس افکارم مغول وار به سمتم هجوم آوردند گرد وغبار حاصل از تاختن اسب ترکمن تفکرات ، نا آرامم باعث شده تا کاغذ نوشتن را گم کنم !؟!
چشمانم سرخ شده در کشاکش غباربرخواسته ...
متن نوشته های خاص
دیگر فرصتی تا طلوع باقی نمانده ، قلم سکوت کرده وکاغذ پشت کاغذ سلاخی میشود از شب گذشته از دفتر صد برگم پنج برگی بیشتر باقی نمانده تا این ساعت درحوالی پنج صبح.... بین ذهنم ودستم نمیدانم چرا از دیشب سخنی به میان نیامده در حالیکه لبم را دوختم تا حتی بیت...
متن عاشقانه خاص
درکُنج دِل افکارم روی طاقچه خاطرات قلبم یادکوچه ای هست ویرانه از جنگ عشق؛ ازنبرد خواستن ها ونشدن ها که قلب من آن را از محله های کودکی ام دزدیده است!
برمی گردم در ذهنم دوبار ه و دوباره هرباره وهرباره درخاطراتش در خاطراتم ، با چشمانم که تنها یادگار ...
متن نوشته های عاشقانه
اگر که ساکتم قول داده ام
قول داده ام به کسی که بودنش را در نبودنش به نظاره نشسته م...!!؟
اگر که ساکتم نه اینکه اهل فراموشی باشم...
قول داده ام که تازیانه ادبیات عشقی م ردش در پشت قلب عزیزم حک نشود
قول داده ام که او برود ومن بمانم ، او برود نه یا...
متن نوشته های عاشقانه
بیچاره پائیز
چه بیرحمانه به پائیز می تازیم ریزش برگهایش را میبینیم وخورده میگیریم، اما بارانش را نه!؟
حق با شماست پائیز جسارت تابستان را ندارد اما مثل زمستان هم بیرحم نیست..
پائیز ، پائیز است بی اختیار می بارد نمی دانی اشکهایش علتش گرد وغبار حاصل ...
متن دلنوشته خاص
ای دست نیافتنی!!!
دوست دارم وقتی بعد سالها میبینمت
روی بوم نقاشی ماندنت درلحظه رنگ عشق بزنم؛ بگذار لااقل دلخوش باشم به تصویری ماندگار از کور سوی امید..!
وقتی تصویرت را مقابلم دارم بگذار دوست داشتنت را نقاشی کنم...
چون با تصویر ذهنی م نقاشی نبودن...
متن رضا کهنسال آستانی
خواستم مانع شوم تا چاقوی زبانت از غلاف دهانت خارج شود؛خواستم تیزی کلمات را دستت ندهم تا سلاخی کنی دلم را !؟... اما دیدم فقط درد است که تورا به یادم می آورد...
این بود که با لب ترک خورده افکارم، تشنه بدون آب رو به قبله عشق دراز کشیدم...
✍️رضا کهنس...
متن رضا کهنسال آستانی
عزیز نخواه بگویم از آنروزی که زرفتنت خبرآوردند
حالم به سان یعقوب که به دروغ برادران پیراهن آوردند
عزیز نه؛ به من زتو دوستان خبرخونین تر از پیراهن آوردند
یوسفم گویند عزیزمصری اما از دلت خبری دیگر آوردند
✍️ رضا کهنسال آستانی...
متن رضا کهنسال آستانی
بعد سالها دریافتم
که در درون قلب زمستانی م ؛ تابستانی سوزنده وجوددارد که یخ احساسم را آب میکندوپائیز خاطراتی که ریزش برگهای سیاه درختانش اندکی سپیدی به جای میگذارد. امان از عشق...
✍️رضا کهنسال آستانی...
متن رضا کهنسال آستانی
ادامه