دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
در حَسرت تو میرَم و دانم تو بى وَفاروزى وَفا کُنى که نیاید به کارِ مَن.......
کسی در خواهد زد،و خواهد آمد.کسی که چشمان تو را خواهد داشتو همان حرفهای تو را خواهد زد.و من او را نخواهم شناخت...!...
آفرید این جَهان به خاطرِ عشقآنکه ایجاد کرد هَستی را.......
دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم... ...
روزی که آه منبه هواخواهی تو خاستدر خواب ناز بودنسیم سحر، هنوز!...
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرمبرو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرمهمه عمربا حریفان بنشستمی و خوبانتو بخاستیو نقشت بنشست درضمیرم...