تو همان عشق نزاری که نداری کم و کاست
منم آن عاشقه زاری که ز تو خواهد امان
❣...
لبهای تو خرمالویست، نمیدانم چرا در شهر ما نمی روید......
جهانم توست پناهم توست دستانت را اگر به من دهی، بی شک بهشت کمترین جایگاه من است....
دیگر حسرت دیدن پرواز هیچ پرنده ایی را نمیخورم...
از آن روزی که قفس چشمانت آسمانم شده....
تو فقط باش!
من قول میدهم دست همه ی اتفاق ها را می گیرم که نیفتد …...