هر که مرا دید تو را شد پدید
آن که مرا دید پس او هیچ ندید
چشم مرا شست بجز روی تو
سوی مرا هم ببرد سلسله ی گیسوی مواج تو
این من و این خاک در کوی تو
زنده شود مرده در این کوی تو
شعر شدی نور شدی جان بشدی
دست مرا هم بگیر چون که عیان هم شدی
مکتب تو هیچ ندارد جز عشق
کاش توانم شوم ارشد این مشق عشق
خنده مکن زاهد نیکو سرشت
این سخن از من نباشد جز عشق
❣
ZibaMatn.IR