پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل ......
بی تو هر شب منم و گوشه ی تنهایی خویش...
ما را خیال توستتو را خیال چیست ؟...
گر چه ای بد خوی من، خوی تو عاشق گشتن استترک خوی خود مکن، من کشته ی خوی توام...
از جنون من و حسٖن تو سخن بسیارستقصهٔ ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست...
میل من از جمله ی خوبان عالم سوی توست...
خوش نمی آید به جز روی تو ام روی دگر...
در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل تر است...
یک بار بینم روی تو دل را چه سان تسکین دهم؟تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم تو را...
هر بار آیم سوی توتا آشنا گردی به منهر بار از بار دگربیگانه تر بینم تو را...
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیستشب چنین روز چنانآه چه مشکل حالیست...
رَفت آن تازه گُل و ماند به دل خار غمشگُل کجا جلوهگر و سرزنش خار کجاست؟...
از درد ناله کردم و دَرمان من نکردگویا دلش بِدَرد منِ ناتوان خوشَست......
در عالم بیوفا کسی خرم نیستشادی و نشاط در بنیآدم نیستآن کس که درین زمانه او را غم نیستیا آدم نیست، یا از این عالم نیست...
ناصِح زبان گشود که تسکین دهد مَرانام تو بُرد و باعث صَد اضطراب شد......
مگر جانی که هرگه آمدی ناگه برون رفتی؟مگر عمری که هر گه می روی دیگر نمیایی؟!!...
غم مرا به غم دیگران قیاس مکن !که من نشانه ی های بیقیاس شدم.....
ترکِ یاری کردی و من همچنان یارم تو رادشمنِ جانی و از جان دوستتر دارم تو راگر به صد خارِ جفا، آزردهسازی خاطرمخاطرِ نازک به برگِ گل نیازارم تو راقصدِ جان کردی که یعنی: دست کوته کن ز منجان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را #...
ﺩﯾﺪﺍﺭِ ﺗﻮ ﻧﯿﮏ ﻭ ﻫٖﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐِ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﯾﻮﺳﻒِ ﻣﺼﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ...
چون حل نمیشود به سخن مشکلات عشقدر حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟......