شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
چه اضطرابِ جانکاهیست، ظهورِ سیبِ شیرینت /برس به دست کوتاهم و یا ز دیده پنهان کن«آرمان پرناک»...
از قضاوت کسی ناراحت نشویم..هر کس با طرز فکر و زاویه دید خود دیگران را قضاوت می کند..ترس از قضاوت دیگران از ما باعث هجوم حمله پانیک می شود ..حمله پانیک یک هجوم ناگهانی از حس ترس و اضطراب است ..این حمله در بدن علائم جسمی و روانی ایجاد می کند..هر کسی امکان دارد در طول عمر خود یک بار تجربه کند ما برای خودمان زندگی می کنیم نه برای قضاوت و طرز فکر دیگران ..نویسنده :المیرا پناهی درین کبود...دانش اندوخته علم روانشناسی…...
اضطراب، نگرانی در باره ی آینده استاگر غرق در تشویش و نگرانی بشیو مدام اتفاقات آینده را فاجعه بارپیش بینی کنیو اجازه بدی این افکار توی مغزت بچرخن،از کنترلت خارج میشناون موقع ست که دچار اضطراب میشیپس اول برعکس بشمار پنج-چهار-سه-دو-یک بعد ،یکی از بهترین الگوهای جایگزین مثبت را برای افکارت بکار ببرمثلا با خودت بگو اگه همه ی اینا درست پیش رفت چی؟اکه سوار این هواپیما بشم و با اینکه خیلی تکون میخوره،به سلامت فرود بیام چی؟چون این چیزا ا...
مثل شاتوت های خانه پدری پر از اضطراب افتادنم...
گردن چرخانده ای به اضطراب در پس حفره های مجروحصدا میزنی مرا ای بابونه اندوه بگو چگونه بسرایم ؟فوران اشک در صدایت راکه شکل در همی از ایستادن بادیمریم گمار...
اضطرابش با من بود گنجشکی که در آغوش سقوطجیکش در نمی آمدطرز نگاهش اما،هنوز رهایم نمی کند آریا ابراهیمی...
از اضطراب این همه صدا می گذرمرسیده ام به نام کوچک درختدر میدان در کوچهدر پیاده رو های پرغصهگفتی چگونه برمیگردم؟به شکل دیگر ی از نوازش خورشیددر این سایه های تردید!در فراسوی برگهای سوخته.بیا و مرا ببین!که بلند میشوم بر دو پای باداز تشنج لاله ی گوش از معاشرت استخوان و زخمو پس می دهم حراج مرگ را که من شبنم به شبنم نفس کشیده ام رفتار بهار رانشسته بر شانه های صبح ای پگاه زندگی قامتت بلند باد...
خار استرس و اضطراب را از ریشه وجود خود رها کنید……با قضاوت نادرست استرس را مهمان مغزتان نکنید چه بسا هر کسی با دیدو زاویه نگاهش شما را قضاوت میکند کوته فکر نباشیمروانشناس و نویسنده:خانم المیرا پناهی درین کبود...
اضطراب و استرس خاری هستند برای سقوط ارامش ب قضاوت و دید زاویه ی دیگران توجه نکنید اضطراب را جایگزین آرامش ……نویسنده و روانشناس:المیراپناهی درین کبود...
آرامش است؛عاقبت اضطراب ها...
اضطرابش با من بود گنجشکی که در آغوش سقوط جیکش در نمی آمد طرز نگاهش اما ،اما رهایم نمی کند...آریا ابراهیمی...
سرشارم از دلشوره های قوری چینیبر صورتم چسبانده ام گُلخند تزیینیدمنوش ها از اضطراب من نمی کاهندآن قدر بد دیدم که بدبینم به خوش بینیدست و دلم می لرزد و کو آن که برداردبا دستمالش لکه ها را از دل سینیعصر است و کم کم می رسد از راه تنهاییمهمان هرروزه نه گل دارد نه شیرینیمی بوسدم هرچند می دانم که می پایداز لای در، همسایه ی دلتنگ پایینیتنهایی ام مردی ست شاید سی چهل ساله(کاری ندارد غم به این ارقام تخمینی)عطر خوش آواز ا...
درون هر کدوم از ما منتقدی وجود داره که هدفش حمایت از ماست و سعی داره با پیش بینی یا گوشزد کردن خطرات احتمالی ما را از آسیب دور کنه اما متاسفانه بخش زیادی از گفته هاش اغراق شده و متاثر از خطاهای_شناختی بوده و به جای اینکه کمک کننده باشه بیشتر با به وجود آوردن اضطراب و نگرانی های فراگیر ، عملکرد سالم و افکار_سالم را از ما می گیره.به این منتقد_درونی میشه گفت آسیب رسان.منتقد_آسیب_رسان اصطلاحیه که اولین بار روانشناسی به نام یوجین_ساگن از اون برای ...
آرامش است عاقبت اضطراب ها...
رنج دیده ی زمانم، شکست خورده ثانیه هاخرد شد پیکرم ,شکست وجودماضطراب مثل خوره,در می نوردد روحم راذره ذره آب می کند وجودم رادفن شده ی زیر خاکممنتظر ...اما برای چه ؟می نشینم چشم به راهمنتظر..... اما برای که؟؟؟؟ساناز ابراهیمی فرد...
اضطرابش با من بود گنجشکی که در آغوش سقوطجیکش در نمی آمد طرز نگاهش اما اما رهایم نمی کند...
یادمان نمی رود چقدر به فکر ما بودید!یادمان نمی رود چقدر عزیز از دست دادیم، چقدر ترسیدیم و چقدر محدود و منزوی شدیم و شما چقدر عین خیالتان نبود!یادمان نمی رود چقدر مقصر بودید و چقدر کوتاهی کردید. که لبه ی پرتگاه مرگ بودیم، طناب هم کنار دستتان بود اما برای نجاتمان هیچ کاری نکردید، فقط ایستادید، نگاه کردید و اندوه و اضطراب بی حد ما حتی نگرانتان هم نکرد.که به خاطر ما صاحب مقام شدید اما به فکر خودتان بودید.این ها عزیزانِ کسانی اند که دارند نفر ...
این روزهابه هر که سلام میدهم بغض می کند.حتا همین آفتاب نیمروزِ تابستانمثل ابرِ بهار می بارد از عذاب و اضطراب.کاش یک نفربرای این جماعت همیشه عزادار و گرفتار"خندیدن" را صرف کند...
هر گوشه که می نشست تنهایی بودبغضی که نمی شکست تنهایی بودبرخاست که هرچه داشت با خود ببرددر گنجه فقط دو دست تنهایی بودچون سایه که روی بدنم افتادهیا لکه که بر پیرهنم افتادهدر تک تک عکس هام تنهایی هستدستی که به دور گردنم افتادهدل خسته ام و خراب ، تنهایی جان!لبریزم از اضطراب ، تنهایی جان!من زخم نبسته ی زیادی دارمتو شام بخور ، بخواب ، تنهایی جان!...
غرق در خواب طنین ناله های زنانه اش سکوت مرگبار شب را می شکست ، روتختی یاسی رنگ را چنگ می زد و در خود می پیچید !کلمات نامفهومی را زمزمه می کرد کلماتی لبریز از التماس ...عرق های ریز و درشت از پیشانی اش می چکید و هق هقش با تیک تاک ساعت هماهنگ شده بوددر آنی از لحظه بر جای نشست قفسه سینه اش به تندی عقب و جلو می رفت سینه اش خس خس می کرد . کشان کشان خودش و به در کشویی تراس رساند انگشتان باریک و لرزانش در را لمس کرد سرش را پایین انداخت و مدتی بی حر...
در اضطراب دلتنگیمیان برگ های رنگینبدنبال تو می گردمدر باغ آرزو هاکه از پاییز سرشارست...
اگه می خواهیم حال خوبی داشته باشیمباید به خودمان بگوییمانتخاب با توستمی خواهی با رنج و اندوه و نگرانیاضطراب بگذرد...؟یا اینکه می خواهی با لبخند و نشاطو وقت گذراندن و سرگرمی به کارهای خوب بگذردتمام گرفتاری های ما انسان هادر یک انتخاب اشتباهخلاصه می شودانتخاب ها اگر عاقلانه انتخاب نشوندصدمه اش هزار برابر آن است...
تویی کهمایه ى تسکین و اضطراب منی......
دوسْت داشتن اَتنوری استبر سَرَم.رازیکه شعرم راروشن می داردبر جلد کتابم می غَلتداز نوک خودکارم می ریزدناخن هایم را می جوَداضطراب اجتماعم را هضم کُنَدآنجا که مرگ های دَسته جَمعیپیام آوران بَرهوت اند.نوری استریه ام را می شِکُفَدنفسم را می بوسدهوا را می فهممانتشارِ نمناکِ یک اِکتِشاف را.می فَهمَمگریز نیستدوسْت داشتن اَت.اُتاقمآغِشتِه است به عطری شَفّاف!...
تویی که نقطه پایان اضطراب منی ......
بوی بهار نیست در این شهر پر خطرجز اضطراب نیست به دلهای ما دگرآمار مرگ و درد و مریضی که می رسددیگر صدای خنده نمی آید از گذر...دارد جوانه می زند این باغ و شاخه هایارب خودت بیا غم از این شهر ما ببر...
کرونا مثل رانندگی میمونه. نه تنها باید احتیاط کنی، بلکه باید نگران بیاحتیاطی دیگران هم باشی. حالا جاده ها و خودروهای غیر استاندار و کمبودها رو هم بهش اضافه کنید. پس خیلی مواظب خودتون و بی احتیاطی دیگران باشید.پن: نگرانی اگر منجر به اضطراب و تلقین فکرهای منفی بشه نه تنها کارساز نیست، بلکه زمینهساز گرفتاریهای بیشتری است. پس با خوشبینی و رعایت اصول پیشگیری بهپیش.پن۲: در ایران هر نیم ساعت یک نفر به دلیل تصادفات_رانندگی جون خودش رو از دس...
محبوبم !جهانم آشفته است، جهانم میزان نیستجهانم پر از اضطراب است، لحظات چموشاندتنها هنگامی که به شما میرسم، روبهروی تواَم و به تو سلام میکنم، آن زمان جهان به تعادل میرسد ...جواب بدهی یا نه، تو جهان مرا متعادل میکنی !...
به نظر سنکا، اوج حکمت آن است که یاد بگیریم سرسختی و لجاجتِ جهان را با واکنش هایی مثل فوران خشم، احساس بدبختی، اضطراب، ترش رویی، خودبرحق بینی و بدگمانی، بدتر نسازیم.آلن دو باتن...
خدایاهر شب به آسمان نگاه می کنمو می اندیشمدر این آرامش شبچه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابندخدایا تو آرام دلشان باش.......
دارد پاییز می رسد / انار نیستم که برسم به دستهای تو...برگم پر از اضطراب افتادن...
ناصِح زبان گشود که تسکین دهد مَرانام تو بُرد و باعث صَد اضطراب شد......
از اضطراب آسمانبه زمین که می افتممی بینم افسوس...پرنده ای در آغوش کشیده امتو نبودی!...