زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
علی معصومی (تعدادی از سروده های بعد از ۱۳۹۹)
این صفحه تعدادی از شعرهای سروده شده از سال ۱۳۹۹ اینجانب را شامل است.امیدوارم با خواندن این آثار حال دلتان بهتر شود.
نشانه خواهم داد
دوباره دل به نوای ترانه خواهم داد
به دست عالم و آدم بهانه خواهم داد
نگاه پنحره های همیشه عاشق را
به سمت دامنه بیکرانه خواهم داد
هوای از تو سرودن برای من خوبست
تمام بار غمت را به شانه خواهم داد
به بام خانه بی رونقم بیا روز...
متن علی معصومی
پرچین ندامت
هر خزان می آید و یاد زمستان می کند
کوچه را بازیچه ای از برگریزان می کند
ابرهای تیره را این سو و آن سو می برد
برکه ها را آشنا با اشک باران می کند
انتظاری بیش از این هم نیست اما بی دلیل
میزند بر دوش این و صحبت از آن می کند
خرمن...
متن علی معصومی
زیر باران
زندگی بازیچه ای در بین دستان تو بود
آسمان سر در خم چاک گریبان تو بود
پلک را برهم زدی تا خلق عالم بنگرند
کهکشان آویزه انبوه مژگان تو بود
هر کجا رفتیم تا دلداده ای پیدا شود
با سر شوریده ای مهمان ایوان تو بود
نبض این سیاره ی لبریز...
متن علی معصومی
تلخی ایام فروریخت
هر رشته مویت نخ تسبیح طریقت
هر گوشه چشمت ره و آئین حقیقت
بر شانه تو تکیه زده خیمه هستی
پیشانی ماه تو تب و تاب شریعت
ای سرو بلندای تو سر سبزی بستان
جامانده به ایمان تو تدبیر نصیحت
در جوهر مژگان تو صد ابر بهاری
هر قطره...
متن علی معصومی
مثل باد
آرزو دارم بیایم پا به پایت مثل باد
طی نمایم جاده را تا بینهایت مثل باد
سر سپردم روی بازویت که بار دیگری
پر شود از های هایم شانه هایت مثل باد
دوست دارم گل بچینم از نگاهت با نسیم
جان بگیرم پیش هر ناز و ادایت مثل باد
پر شود از رقص...
متن علی معصومی
خواهم رفت
با تو تا روی دار خواهم رفت
تا ته روزگار خواهم رفت
زیر باران لحظه ها با تو
سفر قندهار خواهم رفت
به هوای زمرد چشمت
بیدل و بیقرار خواهم رفت
کوهی از نا رسیدنم گفتی
مثل گرد و غبار خواهم رفت
زنده جان از خدا چه میخواهد
با تو سم...
متن علی معصومی
فردایی که داری
امان از چشم زیبایی که داری
فغان از موج دریایی که داری
بخوان با نغمه شوریده خود
برایم انچه از نایی که داری
بگیران شعله شعله خرمنم را
به ترفند تماشائی که داری
تمام کوچه می رقصد گمانم
به گیسوی چلیپایی که داری
نمیدانم تو ه...
متن علی معصومی
چه می شد؟
همواره اگر مال خودم بود چه می شد
در کعبه ی امال خودم بود چه می شد
این ساقه نیلوفر پیچیده به دیوار
همسایه هر سال خودم بود چه می شد
تفسیر پر از غمزه ی چشمان قشنگش
در قهوه ای از فال خودم بود چه می شد
این اختر تابنده تر از خوشه ی پ...
متن علی معصومی
قول و قرار
کاش تا کوچه سرسبز دیارت برسم
با تو تا بوم و بر ایل و تبارت برسم
گفته بودم خبرم کن که دلم می خواهد
قبل رفتن به تماشای قطارت برسم
پیش از آنی که فراموش کنی مسئله را
تک و تنها به سر قول و قرارت برسم
یاری ام کن که در این فرصت باقیم...
متن علی معصومی
نشد
سال ها منتظر فصل بهارم که نشد
فکر شادابی رویای انارم که نشد
مژه بر هم زدی و یاد غزل افتادم
نرگسی در نظرم بود بکارم که نشد
خاطرت مانده که لبخند تو را ماه شنید؟
گفته بودی غم خود را بشمارم که نشد
خواستم تا به کنار تو و در قالب شعر
شرحی...
متن علی معصومی
برای چه؟
اصرار می کنی که بمانم برای چه؟
هی شعر گفته قصه بخوانم برای چه؟
همراه عقل و جنون پای واژه را
تا ساحت قلم بکشانم برای چه
گفتی بیا به دیدن اگر فرصتی شود
بر روی چشم، اگر بتوانم... برای چه؟
تا بی خبر بمانم از احول روزگار
هی امر می ک...
متن علی معصومی
دُردانگی
باران به باران چکیدم دیوانگی های خود را
وادی به وادی دویدم مستانگی های خود را
صد چلچراغ طریقت از عهد دیرینه دارم
آتش به آتش پریدم پروانگی های خود را
بگذار پیشت بماند هر داستانی که گفتم
باور به باور شنیدم افسانگی های خود را
از تل...
متن علی معصومی
شروع شد
پیمان گرفت و فصل بهاران شروع شد
تاوان گرفت و لحظه جبران شروع شد
با طره های داده به بادش چها نکرد!
طوفان گرفت و موج پریشان شروع شد
در پیج و تاب فتنه گری چاک دامنش
میدان گرفت و قصه ترلان شروع شد
یک شهر را به هم زده تاراج کاکلش
جول...
متن علی معصومی
میلاد حضرت محمد ص
مشرق دامنه ی نام و نشان روشن شد
نور شادی بدرخشید و جهان روشن شد
سخن از عهد عتیق است و شنیدن دارد
کعبه از ریختن سنگ بتان روشن شد
آب دریاچه ساوه سر خشکیدن داشت
یا دلیل دگری داشته؟... آن روشن شد
طاق کسری شب دیجور تماشائی...
متن علی معصومی
نیشکر
این مرثیه ها درد دل مختصر ماست
هر خاک غمآلوده پر از بال و پر ماست
می برگد و می روید و هرساله شکوفاست
این جلگه که از چشمه چشمان تر ماست
همرنگ شفق بوده و همصحبت خورشید
دریای نگینی که به خون جگر ماست
هر سرب فرو رفته به تصویر زمستان
...
متن علی معصومی
سیاهیم هنوز
عابر و رهگذری مانده به راهیم هنوز
مانده در مرحله ای گاه به گاهیم هنوز
اختران را به شب تیره خود باخته ایم
محو در پرتو افتاده به چاهیم هنوز
خبر از مشرق پاینده خورشید رسید
ما در این دایره بیگانه ماهیم هنوز
رفته از خاطره ها بود...
متن علی معصومی
مختصرم کن
تا مضحکه شهر نگشتم خبرم کن
آشفته از این زهر نگشتم اثرم کن
تا کنج قفس خو نکند در تن و جانم
رویای پریدن به سر بال و پرم کن
ای هرچه تماشای تو سرخط تمنا
از گرد و غبار گذرت تاج سرم کن
دیریست هواخواه توام ای همه خوبی
از گوشه چشمی ...
متن علی معصومی
اربعین ۶
پس از یک اربعین عطر گل دردانه می آید
طنین نغمه ای جامانده در ویرانه می آید
نسیم آهسته می پیچد مشام بیقراران را
هوای چیدن سیب و گل ریحانه می آید
به زیر خاک باران خورده عطر تازه می ریزد
به بالاسر پرستویی به سوی لانه می آید
گمانم ق...
متن علی معصومی
لابد نمی داند
مانند بادی در دل صحرا شتابانم
چون برگ پاییزی که فرش هر خیابانم
رویای دریایی شدن دارم به سر اما
صد آبشار از شانه های خود گریزانم
بس شوکران از باده آوارگی خوردم
صدها کویر از تشنگی لبریز بارانم
چون موج سرکردانکه سر بر صخره م...
متن علی معصومی
لن ترانی
حریم ظلمت شب پرتوی از نور می خواهد
چراغ روشنی در سقف سوت و کور می خواهد
بتاب از هر شعاع روشنایت آسمانم را
تجلیگاه خوبان جلوه ای پرشور می خواهد
بیا اکنون که مشتاق تو هستم دلبری فرما
که استبصار موسی رعد کوه طور می خواهد
ببین در شا...
متن علی معصومی
بیگانه نیستی
در آرزوی روی تو مردن خطا نبود
راهی به جز برای تو بودن مرا نبود
بی شک اگر فدائی رویت نمی شدم
شیدائی و ترانه و حال و هوا نبود
وقتی که بی بهانه تو را جار می زدم
در جان خسته صحبت هول و ولا نبود
ای شوق بی دلیل من ای ماه آرز و
...
متن علی معصومی
چه خواهی کرد؟
سرآغازم چنین شد لحظه پایان چه خواهی کرد؟
بگو آخر تو با دلخسته ای ویلان چه خواهی کرد؟
نمی دانم در این راهی که دنبال تو می گردم
در آخر با من سرگشته و حیران چه خواهی کرد؟
اگرچه برده ای از یاد خود قول و قرارت را
مرا با کوچه های ...
متن علی معصومی
بپرس
بعد از این حال مرا از دل دیوانه بپرس
از نظر بازی هر نرگس فتانه بپرس
پیش هر آینه و شمع گلی یادم کن
تب سوزان مرا از پر پروانه بپرس
حرف هشیاری و دیوانگی و مستی نیست
حال رسوای مرا از می و پیمانه بپرس
آشنایان سخنم را به تو افشا نکنند
جا...
متن علی معصومی
شکر ریز
هر گوشه کاشانه گلاویز دلم بود
ماه شب ویرانه شباویز دلم بود
غوغای کلاغان و تماشای درختان
دنیای مترسک زده جالیز دلم بود
کو فصل بهاری که برویاندم از نو
امید خیالی که به پائیز دلم بود؟
سنگم زدی ای دشمن دیرینه حلالت
بی مهری آئینه ن...
متن علی معصومی
تکرگ آباد
شب ویرانه غیر از ماه تابانی مگر دارد؟
بیابان جز امید ابر و بارانی مگر دارد؟
چه غم از دوری ساحل تهِ امواج دریا را
در این آوارگی امید سامانی مگر دارد؟
میان نقشه ی جغرافیای شهر هشیاران
سر دیوانه جز رویای زندانی مگر دارد؟
جنون آب...
متن علی معصومی
حدیث آرزومندی
من آن شمعم که میسوزم دمادم رو به پایانم
چنان بادی که در صحرا به هر سوئی گریزانم
بروی شاخه میلرزم چنان برگی که در پائیز
رها در باد و باران راهی فصل زمستانم
میان کوچه و پس کوچه های شهر حیرانی
اسیر پرسه های سهمگین هر خیابانم
...
متن علی معصومی
خورشید مجسم
پلکی بزن ای آینه ی صبح دمادم
ای مظهر سرزندگی عالم و آدم
لبخند تو جانمایه بالندگی ماست
چشمان تو با گردش هر ثانیه مرهم
از قامت رعنای تو قد قامت هستی
رخساره زیبای تو خورشید مجسم
ای فصل پر از برکت باران طراوت
سرشاخه لبریز شکو...
متن علی معصومی
دنیا
هشدار به بادت ندهد زیور دنیا
رویای فرینده ی سیم و زر دنیا
ای آدم آزاده که در دام بلائی!
در بند و طنابت نکشد باور دنیا
دلشیفته و عاشق و خامت ننماید
عفریته خوش صورت بد گوهر دنیا
نایابترین دُرّ گران عمر گران است
هشدار که ارزان ندهی بر...
متن علی معصومی
چشم و بیداری کجا
سینه ام آتشفشان و لهجه ام نجوای رود
غیر از اینها قسمت ما توی این عالم چه بود!
همنوای بیقراران است و همپای نسیم
هر که از حال و هوای ما غمی را می سرود
کیمیای لحظه ها سرمایه های عمر ماست
ما که دادیم از کف خود زندگانی را، چه ...
متن علی معصومی
کوچانده
باورم کردی و من از همه درمانده ترم
عابری از سفر آتیه جامانده ترم
راه رفتن به کجا و غم ماندن تا کی؟
من که از حوصله آینه کوچانده ترم
گفته بودی که کنار تو به مقصد برسم
تو نباشی به خدا از همه وامانده ترم
زندگی کبکبه ام را به پشیزی ...
متن علی معصومی
ادامه