چه خواهی کرد؟
سرآغازم چنین شد لحظه پایان چه خواهی کرد؟
بگو آخر تو با دلخسته ای ویلان چه خواهی کرد؟
نمی دانم در این راهی که دنبال تو می گردم
در آخر با من سرگشته و حیران چه خواهی کرد؟
اگرچه برده ای از یاد خود قول و قرارت را
مرا با کوچه های بی سر و سامان چه خواهی کرد!
به بادم داده ای و آخر این کار معلوم است
که با افتاده کاهی در دل طوفان چه خواهی کرد
از اینکه هستی ام بازیچه ی ناز و نگاهت شد
ببین روزی برای دادن تاوان چه خواهی کرد؟
بتازان هر چه میخواهی سمند سرکش خود را
اگر روزی بیافتد اسبت از جولان چه خواهی کرد؟
اگر چه تشنه لب بردی لب دریا و آوردی
مرا با ساحل سبز سبکباران چه خواهی کرد
کسی از بی وفایی های تو با من نمی داند
اگر افشا شود در بین این و آن چه خواهی کرد
♤♤♤
✍ علی معصومی
ZibaMatn.IR