زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
____vafa____
داستانهایی از جنس حقیقت و تخیل...
با درد از خواب برخواستم..
درد معده تمام تنم را درگیر کرده بود..
سرگیجه هم اضافه شده بود..
حالم اصلا خوب نبود..
ناگهان بوی خوشی ب مشامم رسید.
بویی آشنا..
بوی خوب شامپوی بچه..
چشمانم را بستم..
نیاز ب آرامش داشتم..
نیاز ب آرام شدن..
...
متن وفا
نیازمند کمی ذوق در زندگی هستم..
فروشگاهش را میشناسید؟
پولش هرچه شد مهم نیست.
شاید ذوق زنده ام کند..
از مردگی خسته ام...
کمی روح میخواهم...
از بی روحی خسته ام..
نویسنده: vafa \وفا\...
متن وفا
ب من نگو عزیزم...
برایم قلب نفرست...
مرا گلم خطاب نکن..
این ها..
روزی آرزویم بود...
حال...
انگشت شمار حق گفتنش را دارند...
یادآور چیزهای تجربه نکرده ام نباش...
چرخ گرون چرخید..
حال چ فرقی میکند..
ب مراد ما بود یا ن..
ب قولش عمل ...
متن وفا
پله ها را یکی پس از دیگری گذراندم...
وارد هواپیما شدم..
شماره صندلی را چک کردم...
نشستم..
موبایلم را روی پاهایم گذاشتم گذاشتم..
کمربند را بستم...
سرم را ب تکیه گاه صندلی تکیه دادم..
چشمانم را بستم..
هواپیما حرکت کرد..
اوج گرفت..
می...
متن وفا
با سیلی ک محکم بر صورتم کشیدی سرم برگشت...
انتظارش را نداشتم..
انتظار این یک مورد را ن...
اما..
چرا اینقد برایم مهم نبود؟
آرام بودم؟
عصبی نشدم..
سرم را برگرداندم و با چشمانی خونسرد و خنثی..
یا ب قول ت با چشمانی ک همچو چاه ت را میکشاند...
متن وفا
نفسم تنگ است...
ن بیمارم..
ن مصدوم..
فقط گویی قفسه سینه ام را کسی چنگ انداخته و با تمام وجود در دستانش له کرده است..
قلبم...
البته دیگر نمیتوان نامش را قلب گذاشت..
دیگر فقط یک تکه گوشت خونین در بدنم است..
میدانی...
گذشتن سخت است..
س...
متن وفا
سخن را تمام کن...
همیشه آرام بودن و خونسردی ب معنی برنده بودن نیست...
گاهی آرامی...
چون دیگر راهی نمیبینی...
تمام شده میدانی...
اما...
شاید هنوز راهی باشد..
همیشه..
راهی..
میماند..
نویسنده: vafa \وفا\...
متن وفا
حال خوشی را از خودم سراغ نداشتم در این چند روز..
شنیده ها و نشنیده ها کم نبودند..
دیوانه را در جیب گذاشته بودم با این خلق و خوی گرفته ام..
آرام چشمانم را بستم تا شاید جدا از دغدغه ها استراحت را در جانم تزریق کرده باشم..
ک میان آن همهمه ای ک د...
متن وفا
گاه با حرف های دیگران جان دادن دوباره را حس میکنم..
فریاد از درون را شنیده ای؟
اگر نشنیده ای بدان شانس با ت یار بوده...
اما اگر شنیده ای..
میدانم ک گویی کسی در گوش ت فریاد میکشید اما اطرافت سکوت بود..
بگذار نگویم از نفس های تنگی ک پس از آن ...
متن وفا
سال ها گذشت تا فهمیدم من...
من هستم..
ن فرزند عمو..
ن فرزند خاله..
ن نوه فلانی..
و ن برادر زاده و خواهر زاده شخص دیگر..
من، من هستم..
کسی برای خودم..
منحصر ب خودم..
با خلقیات خودم..
من..
بی همتا هستم..
همانطور ک ت بی همتا هستی...
متن وفا
حرف زیاد است..
شنونده ها کم شده اند..
درد زیاد است..
درمانگر ها کم شده اند...
بغض زیاد است..
شاید دست هایی ک اشک ها را میگرفتند کم شده اند..
اما..
شادی..
زیاد است..
شاید چون چشم دیدن شادی کم شده است...
نویسنده: vafa \وفا\...
متن وفا
جایی خوانده بودم!
دلیل سردرد خونریزی خاطرات در مغز است!
ولی!
درکش نکرده بودم!
با خود فکر کردم!
اما باز هم به نتیجه ای نرسیدم!
تا این که...!
تا این که تو رفتی...!
اوایل غمگین بودم اما محکم بودم!!!
کم کم دلتنگ شدم!!!
در زمان دلتنگی ...
متن وفا
قدم زنان میان کوچه های نیمه زنده شهر میگشتم..
گرد مرگ را نصفه و نیمه پاشیده بودند...
کم و بیش بودند کسانی ک میرفتند و می آمدند اما..
ت نبودی..
ن میرفتی..
ن می آمدی..
چشم انتظارت بودم..
در خیابانی قدم گذاشتم ک با ت قدم زدم.. بدون این ک...
متن وفا
آرام قدم میزدم و ب یاد می آوردم روزهایی را ک ت بودی..
من بودم..
اما دور بودیم..
حال..
من هستم..
ت نیستی..
حتی دور هم ن..
دیگر نیستی..
مکان ن..
زمان ن..
دیگر در قلبم نیستی..
نمیدانم حالت چگونه است..
اما..
روزهایی نزدیک است ک ...
متن وفا
ی روزایی با تموم وجود میخندیدم...
الان با تموم وجود نگاه میکنم...
از روزی میترسم ک..
با تموم وجود کنار بزارم...
نویسنده: vafa \وفا\...
متن وفا
خیابان شلوغ بود و راه طولانی..
ترافیک بود و خستگی..
اصلا همه چیز دست ب دست هم داده بود تا من چشمانم را برای لحظه ای روی هم بگذارم....
ترافیک را ب قدری طولانی میدیدم ک فکر نمیکردم تا حداقل نیم ساعت دیگر راه باز شود..
شیشه تق تق صدا میداد..
س...
متن وفا
قدم زنان از کنار مغازه های کوچک و بزرگ میگذشتم..
کودکی را دیدم ک با لباسی پر از گِل گریه میکند..
نزدیک رفتم تا دلیل اشک ریختنش را بپرسم..
تا نزدیک شدم اشک هایش را پاک کرد و گفت
«چه عجب یکی اومد نزدیکم!!!!»
لبخندی روی لب هایم نقش بست..
دلیل...
متن وفا
با خودم عهد بسته بودم عاشق باشم..
ولی..
هرچه فکر میکنم میبینم!
هرچقدر هم رسم عاشقی بدانم..
باز هم در انتهای فکرم..
در اعماق قلبم..
چیزی همچو خطِ صافِ دهانِ صورتِ ایموجیِ پوکر، مرا مینگرد..
و او خود من هستم..
بی هیچ کم و کاستی!
ک...
متن وفا
از آسمان باران میبارید و او اشک میریخت...
آب میشد میان رفت و آمد انسان هایی ک توجهی ب او نمیکردند...
آب میشد و صدایش بلند نمیشد..
کسی نگاهش هم نمیکرد..
دستهایش خشک شده بود..
پاهایش بی حس..
نگاهش قفل شده بود ب یک سمت..
همان سمتی ک دخترک ...
متن وفا
فقط اشک ریختن را دلیل ناراحتی ندانید..
فقط اشک ریختن را دلیل درد داشتن ندانید..
فقط گریه را نشان درد ندانید..
گاهی باید ب عمق چشمان یکدیگر نگاه کنیم!
چشم ها فریادهایی در سکوت دارند...
فریاد هایی ک ب جای شنیده شدن فقط باید دیده شوند..
صدای...
متن وفا
دستانش میلرزید و خودکار را ب سختی در دست گرفته بود..
حرف هایش در گلویش مانده بود و ب دستانش سرازیر نمیشد!
بغض گلویش را میفشرد..
گویی کسی دستانش را بر گلویش میفشرد...
نفسی کشید با سختی تمام حرف هایش را با خودکارش روی کاغذ میفشرد...
جوهر خودک...
متن وفا
اشک تمام صورتش را پر کرده بود..
آرام ب سمتش قدم برداشتم..
نگاهم کرد اما باز نگاهش پر از اشک شد و ب پایین افتاد مرواریدهای درخشانش..
لب گشودم تا دلداری بدهم..
اما..
سکوت همچو مُهری پر رنگ بر دهانم کوبیده شد..
نفسی کشیدم و تنها لبخند تلخی ب...
متن داستان
دلتنگ باشی...
آشوب باشی...
دلسردم باشی...
چ شود!
مث چایی میشی..
همون چای سرد تلخ ک نگاشم نمیکنن!
نویسنده: vafa \وفا\...
متن غمگین
زندگانی گاه گاهی همچو طوفان میشود...
میکَنَد از ریشه و هرکس جدا جان میکَنَد...
گر حواست هست اینجا با دلت باش و بمان...
بی دلان از بیخ و بن بی ریشه و جان میشوند...
نویسنده: vafa \وفا\...
متن غمگین
گاهی اوقات برای زندگی با خودت زمانت را خالی کن...
وقت گذراندن با خودت را یاد بگیر..
که اگر تنهایت گذاشتند..
بلد باشی زندگی کنی...
نویسنده: vafa...
متن دلنوشته خاص
گاهی از پیله تنهایی ات خارج شو...
شاید کسانی را اطرافت دیدی که منتظر پروانه شدنت هستند..
نویسنده: vafa...
متن دلنوشته خاص
گاه گاهی ب فکر خودت باش...
هرچه از خودت دورتر شوی..
بیشتر در تنهایی گم میشوی...
نویسنده: vafa...
متن تنهایی
عشق سکه نیس دو رو داشته باشه...
عشق جسم نداره از بین بره..
عشق مقدسه...
روح داره..
حرمت داره...
نویسنده: vafa...
متن دلنوشته خاص
چشمانش را بسته بود..
اصلا..
تکان نمیخورد.
از کنارش گذشتیم
چشمم به پاهایش خورد
رگ هایش مشخص بود.
دستم را روی چشمان خواهر کوچکترم گذاشتم تا حداقل اگر سروصدا گذاشت، کابوس خواب را از چشمانش نگیرد..
ناگهان صدای بلند و خشن مردی که فریاد زد و کل...
متن داستان
ی وقتایی ب خودم میگم
از این دنیایی ک توش زندگی میکنی
چی میخای؟
چقد ارزش داره برات؟
چقد ارزش داری براش؟
برا شخص ن
برا خودت
ت
چقد برای خود واقعیت ارزش داری؟
خود واقعیت چقد برا ت ارزش داره؟
ی وقتایی وقتی ب این موضوع فکر میکنم
میبینم ا...
متن دلنوشته خاص
ادامه