چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
آوار یعنی ...نداشتن شانه های تو...وقتی دلتنگی هایم در من فرو می ریزدو خشت به خشت...ویران میشوم !!!...
تو در قلب ِ منیآنجا ڪہ هَر ثانیہصدایی دوست داشتنت رااعتراف می ڪندآنقدر ڪہ تمام رگ هاے تنممی دانند من تو رازندگی میکنم...
و آغوشِ تو بود که ثابت کرد گاهی در حصار دستان کسی بودن ... میتواند اوج آزادی باشد ......
عشق در لحظه پدید می آید، دوست داشتن در امتداد زمان.این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.عشق معیارها را درهم می ریزد، دوست داشتن بر مبنای معیارها بنا می شود ......
برگرد و بمان ...اصلا بخاطر من نه حال گیاه خانه تب دار است نگاه پنجره مشکوک و...ماهی حوض کوچکمان غمگین است اما اگر آمدی کمی هم به من سربزن حال من هم رو به ویرانی است ......
حس خوبیه داشتن توتو همون معجزه ای هستیکه تو اوج خستگی وقتی بهت فکر میکنمنسبت به همه چی دوباره امیدوارم میشمهمون حس خوبی که هر چی میشه میگم فدای سرمیکیو دارم که حتی فکر کردن بهش برام آرامش بخشهآرامشمه ، وجودمهدل و جونم به بودنت گرمهعشق ترین عشق روی زمین.......
نگاه کُن غروب که می شود خاطرات...نبض مرا می گیرند تو زنده می شوی و من میمیرم...ای زیباترین حس دنیا حالا که دوری... خیال و شب و تنهایی و باران...کدام یک مالِ من است ......
چون دوستت دارمراهی پیدا خواهم کردتا نور زندگی تو باشم،حتی اگر در تاریک ترین و دلگیرترینحال خود باشم......
مرا آرام دوست بدار ..میان نفس کشیدن های مدامت ...میان مرمرین بلور نگاهت ...و رهایم کن در خویش ...تا حضور مقدس آرامش ...که تب کند وجودم ..از تداوم لبخندت ..بر سایه سار شکوفه زار دستانم ...مرا آرام دوست بدار ...از هرم گرم نفس هایت ...تا نهایت عشق......
براے او ڪه دوستش داریچند خطے بنویستا بداند قلبت تا همیشهبراے او مے تپدو صداے گام هاے اوووونبض ضربان حضور توستبرایش از عشق بنویستا هیچ گاه دل به غیر نسپاردو عاشقانه روزے فریاد براوردڪه تو را تا همیشه دوستت دااااارد...!!!فراموشم نکن...!!!...
سهم من از مهتاب، خواب نیست، خاطرات شب هایی ست که در تردید، عشق به یقین می نشست، امید جوانه میزد، و باز دوباره دلدادگی می رویید. سهم من از مهتاب، خاطره ی نگاهی ست، که روزگاری تمام زندگانی من بود ......
این روزهانفس کشیدن منشده دم و بازدمحتی به قدر یک بازدمنمی خواهم از من کم شویاین روزها تو را جانانه نفس می کشم.....
همین که هستیهمین که لابلای ڪلماتمنَفَس می کشیراه می رویدر آغوشم می گیریهمین که پناه ِ واژه هایم شده ایهمین که سایه ات هستهمین که کلماتم از بی تویی یتیم نشده اندکافی ست برای یک عمر آرامشارامش لحظه لحظه هامدوستت دارم تا ابد......
...
کاش دلتنگی هایمان چاره داشت ،قرص داشت ،شربت داشت ،کاش نهایت دلتنگی حتی مرگ بود ...به گمانم دلتنگی برای اویی که نیست ، که دگر نخواهد بود ،صد بار بدتر و تلخ تر از مرگ است . کاش چاره داشت... ❤️...
کاش برگردی سمت من ، نگاهت کنم!دلم برای چشم هایت، تنگ شده!بی تاب توام!بگو که دوستم داری!مانند آن گنجشک جا مانده می لرزم!ایوان، جای من نیست!مرا در آغوش بگیر!بال هایم گرم می شوندکمی تو باشی، که بد نمی شود!این پرنده لانه اش را گم کرده!بگذار در چشم هایت آشیان کنم ......
هر روزدوست داشتنت رااز اولمرور میکنممبادا لحظه ایبی تو از قلم بیفتد !کار که از محکم کاریعیب نمیکند ......
باور کن آنقدر ها هم سخت نیستفهمیدن اینکهبعضی ها می آیند کهنمانند نباشند نبینندو تواگر تمامی ِدنیا را هم حتی به پایشان بریزیآنها تمامی ِبهانه های دنیا را جمع می کنندتا از بین آنها بهانه ای پیدا کنندکه بروند دور شوندکه نمانند اصلا........
منتو را برای ابد دوست دارمبرای روزهای دلتنگیبرای روزهای تنهایی برای هجوم لحظه های نا امیدیبرای زرد و نارنجی پاییزبرای سرمای برفی دی ماهبرای عطر شکوفه های بهارتو را برای تمام فصل ها برای عاشقانه ی روزهاتو را برای همیشهن برای یک روز بیشترن برای یک روز کمترمنتو را برای ابد دوست دارم❤️...
کاش دلتنگی هایمان چاره داشت ،قرص داشت ،شربت داشت ،کاش نهایت دلتنگی حتی مرگ بود ...به گمانم دلتنگی برای اویی که نیست ، که دگر نخواهد بود ،صد بار بدتر و تلخ تر از مرگ است . کاش چاره داشت......
حالا که ...دستم از دست هایت کوتاه است آغوشم از آغوشت دورمراقب بى قرارى هایت باش ....مبادا بى مَن کسى آرام جانَت شود..!...
باید کسی باشدکه بی دلیل دوستت بداردبی موقع پیام بدهدبی علت حالت را بپرسدگاهی یک پیام ساده و ناگهانیبه یاد می آورد، که بود و نبودیک فرد چقدر اهمیت دارد …...