پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جایی نرو! بچرخ فقط در مدار من! ای ماه…! ای ستاره ی دنباله دار منباید جهان و نظم قدیمش عوض شود هر کار می کنم که تو باشی کنار من دادم عنان زندگی ام را به عشق تواز اختیار عقل گذشته است کار منچون سنگ کوچکی ته یک رودخانه اماین گونه است در غم تو روزگار منحالا بیا و مثل نسیمی عبور کناز گیسوان مضطرب بی قرار منحالا بیا و ساده ترین حرف را بزنپایان بده به سخت ترین انتظار من...
دیدن فرشته مرگ ، هر لحظه ارزوی چشمانم استاز ان زمان که اتش هجرانت ، نصیب و قسمت دلم شده است ......
گر نیایی تا قیامت انتظارت میکشممنت عشق از نگاه پر شرارت میکشمناز چندین ساله چشم خمارت میکشمتا نفس باقیست اینجا انتظارت میکشم...
تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلتانیاگر قلبم صدف باشد، میان آن تو پنهانی🫵...
مرا میان جنگل بلور دست های خود پناه دهبه زهر مرگبار بوسه التیام دهمرا ، مرا بِکش ، بُکشنجات دهتو ای فریب راستینو آنچه رفت ورفت ورفترفت و در من استبر آب ده ......
احکام عشق میگه:بغل کردنت واجببوسیدنت مستحبسکوتت مکروههنبودنت حرووومه❤️...
اگر قرار باشد عاشق کسی باشم دیگر همانند گذشته دلتنگت نمی شوم در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاریست چشمانم پر نمی شود تقویم روزهای نبودنت را هم دور انداخته ام کمی خسته ام،کمی شکسته،کمی همانند نبودنت مرا تیره کرده است.اینکه چطور خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته ام تنها خوبم هایی که روی زبانم چسبانده ام .مضطربم فراموش کردن تو علی رغم اینکه میلیون ها بار به حافظه ام سر میزنم و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم ، من را م...
سفری میخواهد دلم تا انتهای باران تا آنسوی ابرها تا سرزمین رویا، تا ابتدای چشمانت تا انجام حقیقت یک عشق سفری میخواهد دلم تنها فقط با تو ...تنها فقط ......
جانانمروزهای سیاه محکوم به تمام شدن هستند اما فراموش نمی شوند. روشنی فردای من و تو مدیون تاریکی امروزمان است. خودت می گفتی که رسیدنِ برگ های درخت به خورشید، مدیون فرو رفتن ریشه ها در تاریکی خاک است. حالا هر چه ریشه بیشتر در سیاهی فرو برود، برگ های بیشتری فردا به نور خورشید خواهد رسید. روزهای روشن می آیند. تکیه می کنیم به ریشه های فرو رفته در تاریکی مان. هر چه باشد، دانه ی ما را در دل تاریکی ها کاشته اند. ذات ما به همین تناقض زنده ا...
یافتنِ خاطراتِ یک عشقِ قدیمی،داشتنِ شانه های صمیمی،کف زدن های شادمانهبعد از ظهرهای آرام،نواختنِ گیتار برای اوکه دوستش داری،شرابی سفیدو یک دنیا عشق از من،برایت آرزو می کنم،♥️...
کاش میشد قلبمو نشونت بدمتا ببینی چه قدر تا ته وجودم ریشه کردی..شدی پاره تنم..خون تو رگم..نبض وجودم..ببینی این آدم چقدر میخوادت..تا ببینی این آدم برای نفس کشیدن..برای زندگی کردن..برای ادامه دادن..تو تنها احتیاجشی..تو همه چیز منی قلب من ...🤍💋...
کاش بدونی که من هرجای دنیا باشم کنار هرکسی که باشم اصلِ قلبم مال توئهرگ و ریشه م تویی چون آدم از ریشه ش نمی تونه جدا بشه نمیتونه دل بکنه هرچقدر هم که شاخ و برگ بده بازم ته دلش جونش بسته به جونِ ریشه شتو ریشه منی جانکم 🫂♥️...
شبی کهبا بوسه هایت بخواب برومبخیر ترین شب جهان خواهد شد...❤️...
خیلی سخته ادای محکم بودن و در بیاری وقتی تو خودت فرو ریختی، خیلی سخته به اجبار لبخند بزنی وقتی تو قلبت گریه میکنی، خیلی سخته همه به خوشبختیت حسرت بخورن وقتی خودت میدونی کم آوردی، خیلی سخته همه فکر کنن تو خوابی اما کل شب با بالشتت حرف بزنی و گریه کنی، خیلی سخته زندگی کنی ولی خیلی وقت باشه که، واسه خودت مرده باشی.خیلی سخته... ...
هر قطره بارانهمانند لبخند تو زیباستای کاش هر روز و هر شب باران می باریدتا زندگی ات پر از لبخند شودو جایی برای اشک نماند 💧💧...
سهمم را از تمام خلقت پیدا کردم!او بود...او همه یخواسته ی من از تمام این خلقت بود!من غیر از او دیگر هیچ نمیخواستم!!...
هستی اما کمرنگ ...حرف میزنی اما تلخ،محبت میکنی اما سرد،چه اجباریست دوست داشتن من ......
حس خوبیه داشتن توتو همون معجزه ای هستیکه تو اوج خستگی وقتی بهت فکر میکنمنسبت به همه چی دوباره امیدوارم میشمهمون حس خوبی که هر چی میشه میگم فدای سرمیکیو دارم که حتی فکر کردن بهش برام آرامش بخشهآرامشمه ، وجودمهدل و جونم به بودنت گرمهعشق ترین عشق روی زمین.... جانکم تو نوری هستی در تاریکی ترین نقطه زندگیم مرسی که هستی ......
آنچه سرنوشتدرمن جا گذاشتباقی مانده های دریاستدلتنگی برای آبو توبه وسعتِ یک آهطولانی تر از خیابان های تنهائیدرمن ممتد میشوی…🍁🍁🍂🍂...
وقتی بغضم شکسته شدو نفس هایمغرق شد در اندوه و بی تابیفقط سکوت با من بود.گاهگاهی که تنمخسته از لحظه هابه سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده میشدشب هایی که بالشمخیس میشد از اشک شبانه حسرتفقط سکوت با من بود.......
باران ڪہ مے بارد ، دلم برایت تنگ تر میشود .راہ مے افتم بدون چتر ؛ من بغض میڪنم، آسمان گریہ !!...
دلتنگی، دلتنگی،دلتنگیقلب را چنان می سوزاندکه اقیانوس های پر آب نیزآتش آن را خاموش نمی کنند.آه که این روزگارروزگارِ دلتنگی هاست.....
بازم دارم بهت فکر میکنممی دونی...انقدر دلم برات تنگه که همون ثانیه که اسمت میاد تو ذهنم چشمام پر اشک میشه، بغضم میخواد بترکه و خفم کنه که این همه از بغلت دورمچرا پیشم نیستی؟:)...
قسم به پاییزی که در راه استو به پچ پچ های عاشقانه یبرگ های در حال افتادن!قسم به بوسه های آخرو به باران های گاه و بی گاهو به آغوش های خالیقسم به عشقکه منپاییز به پاییزباران به بارانآغوش به آغوش دل تنگ توام !...
این پاییز،چقدر پاییز استدلم گرفته ..نیستی و هستم هنوزبی جان و بی رمق ..خسته از روزهایِ تکراریفرسوده ام در شب هایِ بی روزنسیاهیِ مطلق ..انصاف نیستاینگونه که نیستی پاییز همدق می کند چه برسد به من !دلم برایت پَر می زنداز اینجا که منم تا آنجا که تویی از اینجا تا ثریا ..مرا که به دوست داشتنت اینچنین سکوت کرده امبه زندگی برگردانمگذار سیاه پوشِ عشق شوممیان واژه هایِ سپید ......
و اگر تو درون قلب من نبودیپس این همه تکاپو برای چیست؟!این همه تپش برای کیست؟و اگر تو درون قلب من نبودیپس من برای چه مینویسم!؟من برای چه زنده ام؟!و من به چه امیدی در انتظار فردایم؟تو تمام انگیزه ی من و تمام ذوق من برای آمدن فردایی!بدون تو هرگز نمی شود نمیشود که زندگی رو ساده دید با تو ۰۰۰ حتی گناه می چسبد تو نه تنها در دین من بلکه در مذهب من مقدس ترین فرد آسمانی و برایم بهترین جانان ۰۰۰...
وقتی دلتنگ باشیتمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهندباز همدل تو بارانیستخیس تراز دریاخراب تر از امواج.....آدم چقدر زود پیر می شود ؛وقتی احساسش ،اضافه تر از درک آدم هاست ... !!!...
می شود فقط کمی...مواظب احساس من باشی...تا از بیم دلتنگی پر پر نشود...می شود یکبار هم که شده...فقط یکبار...یک فنجان داغ، مهربانی مهمانم کنی...تا با قند تو دلم شیرین شود...جانکم یعنی می شود فقط این یار ۰۰۰...
دل است دیگربر هوای بیقرار یادها می شکندمی بازد می بارد ...و بر قرار بی وفایروزگار می ماندمی سازد می سوزد و می سوزد…...
چقدر زندڪَی شیرین می شداڪَر این چرخ ڪَردون فلڪ ،در وراے تقدیر بہ ساز من و تو می چرخید ،ڪاش این تویی کہ در منی تنها یڪ رویا نبود کہ اڪَر بہ واقعیت می پیوست آسمان و زمین بہ عشقمان غبطہ می خوردندآن چنان در منیکہ در تو نفس می ڪشمآن چنان در منی کہ من توامو تو من ..!!...
ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد،اما هرچه باشد ریسمان پاره ای است!شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیماما در آنجا که ترکم کردیهرگز دوباره مرا نخواهی یافت! ...
دوستت دارممثل تشنه که عبادت آب رامثل ماه که برکه ى باران رامثل کوه که استعاره ى دریا را.دوستت دارممثل خداوند که نخستین مخلوق را......
می خواهم بدانی که همه چیز در این جهان تغییر خواهد کرداما تنها چیزی که هیچ وقت تغییر نمی کندعشق من به توست…...
چطور ممکن است در جسمی به این کوچکی، این همه بی نهایت وجود داشته باشد؟بی نهایت اندوه، بی نهایت دلتنگی، بی نهایت حسرت....
سرگشته ام و حیران در این سرای دلتنگی ...غمگین نظاره می کنم شبانه های تنهایی ام راکه چه بی رحم روشنایی ماه حضورت روشنگر آسمان تاریک چشمانم نیست .. .....
صاحِبِ هَمه ِ یِ وجودِ پُر تَب و تابِ مَنی تو ♥️...
دلیل شاعرانه هایم بمان در قلب تپنده ی من...
ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد،اما هرچه باشد ریسمان پاره ای است!شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیماما در آنجا که ترکم کردیهرگز دوباره مرا نخواهی یافت!...
روزی شعری خواهم نوشت برای روزهایی که عاشقانه دوستت داشتم خط به خط شعرم در تُ خلاصه می شودو ترانه ای که عاشقانه در وصف ت سروده می شود ...شعری که با چشمانت آغاز می شود و در نگاهت معنا می گیرد منتظر شعرم بمان...🌹♥️...
تو همان جان منی نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده امفرسنگ ها هم که دور باشیهوایت که به سرم بزندمی نشانمت کنار رویا هایمدست های دلواپسم راقفل می کنم به بودنت..توهمان جان منیکه گاهی می رسی به لبهایم...دوستت دارم جان دلم ♥️ ...
باید باور کنیم تنهایی،تلخ ترین بلای بودن نیست چیزهای بدتری هم هست روزهای خسته ایکه در خلوت خانه پیر می شوی و سال هاییکه ثانیه به ثانیه از سر گذشته است ...تازه،تازه پی می بریم،که تنهایی،تلخ ترین بلای بودن نیست ...چیزهای بدتری هم هست...دیر آمدن ! دیر آمدن!...
عشق یعنی دستانم را بگیری نگاهم کنی بگویی من به بودنت قانعم حتی اگر سهم من از تو فقط لمس چند لحظه دستانت باشد... این روزها عجیب دلم تو را می خواهد دوست داشتن های تو را...و دوستت دارم گفتن های تورا ،۰۰۰!...
قسمت غم انگیز تنهایی، بی پناهی است؛این که یک شب، یک روز، یک جایی دلت بخواهد از همه دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی، نوازشی، گفتگویی، ،بوسه ای، حضوری، دیداری... و هیچکس هیچ جای جهانت نباشد. بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانه های نحیفت، به هر طرف که نگاه کنی آیه های عذاب به سمتت دوان باشد، پناه همه باشی به قدر بضاعت دلت، عالم و آدم را مراقبت کنی و کسی نباشد که بارت را از شانه ات بردارد. تنهایی چه قدر بی پناهی 💔...
همه می دانندمن سال هاست چشم به راه کسیسرم به کار کلمات خودم گرم استتو را به اسم آب،تو را به روح روشن دریا،به دیدنم بیا،مقابلم بنشینبگذار آفتاب از کنار چشم های کهن سال من بگذردمن به یک نفر از فهم اعتماد محتاجممن از اینهمه نگفتن بی تو خسته امخرابمویرانمواژه برایم بیاور بی انصافچه تند می زند این نبض بی قرارباید برای عبور از اینهمه بیهودگیبهانه بیاورم......
برای رسیدن به تو راه نمیروم پرواز میکنم؛ نمینویسمکلمه اختراع میکنم؛ دعا نمیکنم باخدا همدستم! چیزهای باعظمت را باید با عظمت خواست......
باید خیال کنمهستی و دوستم داری...باید خیال کنم امشب زودتراز همیشه خوابیده ای که شب بخیر نگفتی !باید خیال کنم چقدر حرف داریم که فردا بزنیمباید خیال کنم و خیال کنم وخیال کنم...بعضی رفتن ها را نمیشود باور کرد...! ...
دوستت دارمهمچنان که چیزهای سربسته و گنگ رادر خفا،جایی میان سایه و جان ......
با رویاهایت در من ببارو کار عشق را یکسره کناین روزهایم رابرای تو نگه داشته امتا زیباترین شعر جهان رابا بوسه ای از جان من بیرون بکشیبا رویاهایت در من ببار......