متن غمگین عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین عاشقانه
زلـف مشڪینش، تمام حال ما را خوب ڪرב.
اے בو صـב نـفـرین بر او، ڪـہ میـבانست و رفـت.
בر سکوت شب تنهایے من،
خاطرات چشم او پنهان شـבہ.
#به_وقت_دلتنگی
در نبودت چشم من تا به سحر،
خیس شد از غم دلتنگی تو.
تن من طاقت בلتنگیِ آغوش تو هیچ نـבارב، برگرב.
امیدوارم هیچ کسی در کس دیگه ای گیر نکنه،
اگه وصالی قراره اتفاق نیفته
این ازاون جمله ها بود
که خیلی پلکی زدیم ووقت خدا حافظی رسید
ساعت برای باتو نشستن حسود بود
دنیا نخواست یامن وتو کم گذاشتیم
بامن بگو قرار من این ها نبود!بود؟!
بــے تــو قلبــم خستـہ شـב،
از این تپیـבن هاے تـڪراری.
پیجش آن زلف مشکینش،
دنیای مرا ریخت بهم.
هر فیلمِ عاشقانهای که میبینم
تو را در قابِ هر صحنه، در نگاهِ هر شخصیت تصور میکنم.
هر لایکی که زیر پستهای عاشقانه میگذارم
نشانی از توست
اعترافی خاموش به احساسی که در دلم پنهان کردهام
و تو هنوز از آن بیخبری…
تو موج بودی و دست از کنار من شستی
ببخش بوسه به لبهای خشک ساحل من
نور از احساساتم، میچکد
منی که فقط یکبار
آن هم در خیالم،
چشمم به خورشید افتاده است!
اشک از خندههایم میچکد،
منی که فقط یکبار
آن هم در خیالم،
اندک زمانی،
تو را به آغوش گرفتهام...
کوچهها آه میکشند
چشمها از هجوم
سایههای خاطرات
به آخر دنیا میرسند
نبودنت هر گوشه پیداست
پاهایم، تمام خیابانها را
بوسیدهاند
در انتظار آمدنت
لحظههایم را کشتم
حالا مرا
به قصاص محکوم کردهاند
بیآنکه بدانند
من در تمام نبودنت
هر لحظه
جان میدادم
راه میروم تا شاید از یاد ببرم... برای فراموشی پیاده راه را برگزیدم
ترسم از این است که نکند از میان خوبان تو را برگزیده باشم!
و تو ندانی و نخواهی...
راه میروم و از کنار مردم میگذرم،
غمم را پنهان میکنم اما چه سود که این چشم ها گواهند...
هر جا که قدم نهادم آنجا بودی
در سینهی من، همیشه پیدا بودی
انگیزه روز
جدایی تاریک است و گس
سهم خود را از آن میپذیرم،
تو چرا گریه میکنی؟
دستم را در دست خود بگیر
و بگو که در یادم خواهی بود
قول بده سری به خوابهایم بزنی
من و تو چون دو کوه،
دور از هم جدا از هم
نه توانِ...
بعضی وقتا ارزش واقعی
یک لحظه رو نمیفهمی
تا وقتی که تبدیل به یک خاطره میشه !
زندگی یعنی
تعادل ایجاد کردن بینِ
نگه داشتن و رها کردن
نه زیادی به چیزی بچسب
نه زیادی همه چیز رو رها کن !
بدان...
وقتى ندارمت انگار تمام تنهایى
دنیا روى دوشهایم سنگینى میکند .
وقتى ندارمت خیالم هم حوصله تنهاییم را ندارد .
وقتى ندارمت گویى تمام
شهرم هواى سرد زمستانى
را برخود تجربه میکند
این پاییز ؛
تو را کم دارد برای قدم زدن
وگرنه من آدم خانه نشینی نیستم....
حریف غم و تنهایـے و בلتنگیِ تو نیست בل ما،
شـڪستیܩ...
من بـہ شوق בیـבنش گریان شـבم،
او بـہ اشک شوق من خنـבیـב و رفـت.
همه عمر من تباه شـב،
בر پس خیال با او بوבن.
خاطرات توست...
تنها مونس تنهاییِ شبهاے من.