متن خاطرات
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطرات
✍️هدی احمدی
دلتنگ که میشوم
دست به دامان شماره ات میشوم
و برای هزارمین بار متوالی، یک جمله درگوشم میپیچد!
"مشترک مورد نظرخاموش میباشد"
بی قرارتر میشوم،
و به سراغِ اولین یا بهتر است که بگویم آخرین
یادگاری ات میروم،
باز هم همه چیزمرور میشود
چشمانت...
دستانت...
خنده هایت!
آخ...
سایهبهسایهی خیالت
سکوت تنهاییام را
قدم میزنم
چه دردناک است
غربت کوچهها را حسکردن
هنگامیکه یادت
در ذهن تمام بنبستها
تداعی میشود
عشق هیچوقت خاموش نمیشود یک جایی آن لا بلای خاطرات قایم میشود زاد و ولد میکند زیاد میشود
روزی که تمام خانه خالی شد
یادت را جا گذاشته ای
که به هر کجا پرتاب کنم
در حلقه ی چشمانم بیفتد
تا کلمات
واژه واژه
از چشمانم
به لبهایت بریزد
مسایل شور زندگی
در من شیرین شود
خوش به حال سهراب که فراموش نشد خاطره اش
در گذر بارش باران وتگرگ ...
که فراموش نشد در گذر ثانیه ها...
دلم تنگ شده است…
مثل ماهی برای دریا ...
مثل پرنده برای پرواز..
تنگ تر از پنجرههایی که به باران نگاه میکنند.
عشق تو،
مثل نفسِ گرمی است
که در حنجره ی یخزدهٔ صبح جاری میشود.
کاش میآمدی…
من و تو،
دو نقطه بودیم در یک سطر بلند…
حالا فاصله،...
בر اوج בلتنگی،
بـہ یاב خاطرات تو خوشم.
وقت گذاشتن برای دیگران،
یعنی بخشیدن گرانبهاترین داراییات:«زمان».
وقتی کسی را لایق ثانیههای عمرت میدانی،
یعنی دوستش داری، برایش ارزش قائلی و در شلوغیهای زندگی،
حضورش را نادیده نگرفتهای.
در دنیایی که آدمها بیشتر درگیر خودشان هستند، وقت گذاشتن برای دیگری نه تنها لطف ست،
بلکه نشانهای از محبت خالص،...
خانه ام را می خواهم....
همان خانه
همان کوچه
همان دختر همسایه
با همان لبخند و روسری چارخانه....
که در چارخانه هایش،
خانه ام را گم کرده ام....
آدم های خوب؛
از یاد نمیرن !
از دل نمیرن !
از ذهن نمیرن !
ولی زودتر از اینکه فکرشو
بکنی از پیشت میرن
امروز قدر آدمهای
خوب زندگیتون رو بدونید...🌹
فردا خیلی دیرررره....
خاطرات توست...
تنها مونس تنهاییِ شبهاے من.
درگیر چشمهای تو بودم
که بارانی شد
و ماه از پلکهایت افتاد
در فنجان قهوهی من
که دیگر تلخ نبود
پرندهای از ابروهایت پرید
و روی شانهام نشست
با صدایی شبیه خواب
و من
در امتداد باران
به عقب میرفتم
تا به لحظهای برسم
که هنوز نگاه نکرده بودی
سکوتم را شکست خاطراتت.
شب و تنهایے و یاב صـבایت.
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، که بیصدا قلب را به تپش میاندازد.
گاهی از یک لبخند، که جهان را روشنتر از هر صبح میکند.
و گاهی از خاطرهای، که در تار و پود تاریخ و سرگذشت ما تنیده شده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال...
خاطرات چشܩ اوست،
همـבم شبهاے سکوتܩ.
تنهایی
در این شب سیاه، دلم غرق تنهایی است
نگاهم به راه تو، چشمم پر از خالی است
ستارهها همه خفته، من و سایهی خودم
دلم در این سکوت، اسیر جدایی است
صدای پای تو را میشنوم در خیالم
ولی این خانه خالی، پر از بیکسی است
چراغی در دل...
کاش میشد گذرِ ثانیه ها را پس گرفت
قصه های عاشقی و آن نوا را پس گرفت
کاش میشد ورقی زد روزهای کودکی
خاطراتش ،با وفا و آن صفا را پس گرفت
روی بودن یا نبودن ،چند خطی کشید
آن عشق خالص و بی صدا را پس گرفت
انتهای عاشقی...
من و جادّه و
صندوقچهای از خاطرات ریز و درشت
که سنگینی میکند
سایههایش بر پشت!
خاطراتی که:
مانده در باورم
و شعر شده است
شورِ رفتنم را!
(خاطرات)
ماندهام با خاطراتِ تلخِ دورانی که نیست
کوچه و پسکوچهها و آن خیابانی که نیست
یادم آید آن صفا و دوستیهای قدیم
سادگیها و مرام و عهد و پیمانی که نیست
میرَوَم پای پیاده ، پا به پای کودکی
از مَسیر خانه سوی آن دبستانی که نیست
گاهگاهی میزنم...
گفت می خواهم دور شوم
گفتم از چی ؟
گفت از همه چیز
گفتم حتی اونایی که سالها باهاشون خاطره داری؟
گقت حتی اونا
گفتم پس خاطراتت؟
گفت میسازم روزهای و خاطرات جدید اما نه خاطرات قدیمی خاطرات نو با اونایی که بی نقاب و با ریشه هستند اونایی که...
شب به خیالش
نبودنت را دائم به رُخم می کشد
غافل از اینکه
من پُرم از خاطراتی که
تو را در من حل کرده است
نمی دانستم شب هم میتواند
آب در هاون بکوبد.
من مثل خاکستر سرد اجاقی خاموشم.
با گرمای دستهایت قهرم
با خاطراتی که مثل خوره ، شبهایم را میجوند.
دیگر حتی گریه هم نمیفهمد چرا میآید!
شادی؟
شادی سالهاست از کوچهی من عبور نکرده.
تنهاییام را با هیچ صدایی نمیشود شکست.
نه با صدای تو ، نه با صدای هیچکس...
تمام روز و شبم شده خاطرات و سردرد
بیتو روح و تنم در تابوت غم سر کرد
تو نهایت عشق بودی پر از شوق و شور
به چه زبان و دعا و اشاره بگویم برگرد
در سحرگاهان غم جان، یاد باران میکشد
خواب شبنم را به دامان، یاد باران میکشد
در دل آیینهها تصویر مهتابی شکفت
قصهی مهجور دوران، یاد باران میکشد
بر لب خاموش شب، آواز نیلوفر نشست
نغمهی خاموش و پنهان، یاد باران میکشد
در گذرگاه غزل، افسانهی پروانهها
شعلهی بیتاب عصیان، یاد...