دوشنبه , ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دلبر و یار من تویی رونق کار من توییباغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من...
آغاز رژه منظم کیف ها سر صف های صبحگاهی که میروند به سمت باغ دانایی....
تا تو با منی زمانه با من استبخت و کام جاودانه با من استتو بهار دلکشی و من چو باغشور و شوق صد جوانه با من است...
قاصدک !شعر مرا از بر کن..برو آن گوشه ی باغ..سمت آن نرگس مست...و بخوان در گوشش...و بگو باور کن...یک نفر یاد تو را...دمی از دل نبرد......