دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم......
شعله بکش بر شب تکراری ام ......
ز سنگ سخت ترم من که زیستم بی تو......
همره دل ؛ در پی اش افتان و خیزان می روم.....
چو دو زلف توست یکسان، شب و روزم از سیاهی... شیرازی...
روز و شب یک جنبشِ مژگان چشمِ تنگ اوست......
کس نمی گیرد سراغاز خلوتِ دلتنگ ها......
به زور عشق از این زندان ظلمانی توان رستن......
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید ... ...
زین هَمرهانِ سست عناصر دلم گرفت .....
چرا به گوشه چشمی به ما نمی نِگری؟... ...
جرمم این پان که زجان دوست ترت می دارم ....️ عراقی...
اگر جزتو سری دارم، سزاوارِ سرِ دارم......
گرفته حسرت دستان توجهان مرا ......
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی ست... فقیه کرمانی...
گر تن به آتش می دهی؛ چون شعله می رقصانمت...
مرا زین پای بی فرمان، چه ها بر سر نمی آید......
هر جا که رَوی نشسته ای در دل ما...
بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم ......
بدین ناآشنایان ، گر نباشی آشنا بهتر......
هرکس به رَهی می رود اندر طلبت......
روزِ ما را دیده ای، از روزگارِ ما مپرس......
مجبور نیستى که بمانى ، ولى نرو...
کجایی ای ز جان خوشتر... عجل لولیک الفرج...
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت...️ ...
دل یکی داریمو در یک دل نمی گُنجد دو یار ......
دل و جانم ، به تو مشغول ......
نشد هرگز شبی بر بسترِ راحت نهم پهلو......
مستِ خیال را به وصال احتیاج نیست.....
جان را کجا توان بُرد بی یار جانی خویش؟...
ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش...
مرا سنگ جفای تو کمانی کرده از قامت .....
غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند...
من از پا تا به سر در دام سر تا پایش افتادم... مشهدی...
در پیش نگاهِ تو زبانم بسته است......
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد....
مرا خود کُشتی امّا یادِ من بسیار خواهی کرد.....
تو و خرامی و صد تغافل ، من و نگاهی و صد تمنا...
از همه سوی جهان جلوه ی او می بینم.....
ما را غمِ تو کُشت و تو را نیست غمِ ما...
در دوست کسی رسد که از خویش برست... خراسانی قوت به قهرمانان سرزمینم️...
شرحِ درد از من مخواه! این داستان پیچیده است......
فلک این سنگدلی ها ز تو آموخته است.....
ناقص است آن کس که از فیض جنون کامل نشد......
زندگیشوخی کوتاه یک عصر پاییزی ست ......
صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی......
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا ......
نُسخه ی ما را دِلی نامهربان پیچیده است......
صیدی که تو را گشته گرفتار منم من.....
نوبتِ سوختنِ ما، به جهنم نرسد.......