شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست...
با شعر حق انتخاب کمترى دارى آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاستهرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست......
بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاستوقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاستشاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگدر چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست......
دامی است که باید بکشاند به گناهمسیبی که تو انداخته باشی سرِ راهم...
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست!صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست!باید سقوط کرد و همین طور ادامه داددریا نرفته ای بچشی آبشار چیست!پیش من از مزاحمت بادها نگوطوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست!هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زدیک بار هم سوال نکردی بهار چیست !در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای ؟خُب،کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست ؟!روزی قرار شد برسیم آخرش به همحالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟...
من در پی رد تو کجا و تو کجاییدنبال تو دستم نرسیده است به جاییای « بوده » که مثل تو نبوده است، نگو هستای « رفته » که در قلب منی گرچه نیایی...این عشقِ زمینی است که آغاز صعود استپابند « هوس » نیستم ای عشق « هوایی »قدر تنی از پیرهنی فاصله داریموای از تو چه سخت است همین قدر جدایی!ای قطب کشاننده ی پر جاذبه دیگروقت است دلِ آهنی ام را برباییگفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدیمدشنام و جفایی و دعایی و وفایییک عالمه راه آمده ام ...
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیممن که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی...
بی من، کنار سایه ی خود هم قدم نزن!...
ماهِ من!_طایفه_ی_روزه_بگیران_چه__کنند؟شب_عیدی_که_تو_پنهان_شده_باشی_جایی!...
حال من خوب است اما با تو بهتر می شود ......
من نشستم بروی مِی بخری برگردیترسم این است مسلمان شده باشی جایی!...
حدّ پروازم نگاه توست، بالم را نگیرسهمم از شادی تویی، با اخم حالم را نگیرراه سخت و سبزِ بودن با تو را آسان نکن جاده های پیچ در پیچ شمالم را نگیرکیستی ؟ پاسخ نمی خواهم بگویی هیچ وقت لذّت درگیری حل سؤالم را نگیرمن نشانی دارم از داغ تو روی سینه ام خواستی دورم کن از پیشت ، مدالم را نگیرخاطرت آسوده با ببر نگاهم گفته ام با همین بازیچه ها سر کن ، غزالم را نگیرزندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است بیش از این ها خوب باش، از ...
در غمم رفته ای و در خوشی ام آمده ایچه کنم؟ خوی تو این است، پرستوی منی...
یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست ...
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارمتا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارمواکرد درهای قفس را گفت: مختاری!ترجیح_دادم_دست_روی_دست_بگذارمبیزارم_از_وقتی_که_آزادم_کند،_ای_وای!_روزی_که_خوشحالش_نخواهد_کرد_آزارم_این_پا_و_آن_پا_کرد_گفتم_دوستم_دارداما_نگو_سر_در_نمی_آورده_از_کارم!از_یال_و_کوپالم_خجالت_می_کشم_امابازیچه_ی_آهو_شدن_را_دوست_می_دارمبا_خود_نشستم_مو_به_مو_یادآوری_کردماز_خواب_های_روز_در_شب_های_بیدارممن_چای_می_خوردم_به_نوبت...
کُدام لحظه بدونِ توزندگی کردم؟...
نگرانم که پیامی ندهی، صبح شود؛ای به هم ریختنَت، ساعتِ خواب آشوبم...!...
ای شعرتر از شعرتر از شعرتر از شعرمن باخبر از عشق شدم بی خبر از شعر...
ماهِ من! طایفه ی روزه بگیران چه کنند؟شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی!...
یک نگاه ساده ، بیش از این هوایی نیستم در خودم غرقم به فکر آشنایی نیستم با تواَم تا با منی پس با منی تا با تواَم مثل تو در قید و بند باوفایی نیستم دوستت دارم !_ولی_بسیار_از_آن_بیشترعاشقت_هستم_؟_نه_تا_این_حد_فدایی_نیستم_تا_که_یادم_بوده_اهل_خواهش_چشم_تواَم_حال_،_با_این_وصف_پیدا_کن_کجایی_نیستم_شعرِ_نازل__دارم_از_سوی_تو،_تکفیرم_مکن_تا_ابد_پیغمبرم_فکر_خدایی_نیستم_با_تو_آری،_باتو_نه_،_با_تو_چنان_،_با_تو_چنین_هیچ_،_در_گیر_...
یادِ من کُن!یادِ من زهرِ هلاهل نیست......
مجبور نیستى که بمانى ، ولى نرو...
چه قدر حرف برای تو دارم و هر باردر آب و تاب تماشا توان گفتن نیست...
بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم...
بر شانه ات نگذاشتم سر، با خودم گفتمآن قله ها را از همین پایین تماشا کن...
دلم به وسعت دریا ولی چه چاره اگر بازغمى سماجتِ یک رودخانه داشته باشد!؟! ...
عاشق شدن را داشتم از یاد می بردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان...
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتیاز برف اگر آدم بسازی دل ندارد...
من لال شوم از تو به غیر از تو بخواهم......
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها رامنِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را...
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا...
من همان پنجره ی رو به خیابان بودمکه شبی بسته شد و رو به کسی باز نشد...
من نشستم برَویمِی بخریبرگردیترسم این استمسلمان شده باشی جایی..!...