سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
کاش به تو وابسته شدناین همه اندوه نداشت...
جان منی جانی منی جان منآن منی آن منی آن من...
به جز غوغای عشق تودرون دل نمی یابم...
وز دست غمت جان به سلامت نبرم من...
پیشانی ات را به پیشانی ام بچسبانو در چشم هایم خیره شوخسته ام از سکوت این بار می خواهم دوست داشتن راروی لب هایت فریاد بکشم...
اینجا که منم قیمت دلهر دو جهان استآنجا که تویی در چه حساب است دل ما ؟...
خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کندخواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!...
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارمشمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم...
ای که هوای منیبی تو نفس ادعاست...
تو را با دیگری می بینمو با گریه می پرسم از این دیگرنوازی ها خدایا چیست مقصودش...
فراموش کردنت کار سختی نیستکافیست چشمهایم راببندمو دیگر نفس نکشم...
دوستش دارم ولی این راز باشد بین ماهر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند...
پایه هستی کهویرانت شوم ؟...
نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟چو در بر رقیب من نشسته ایبه چشم خویش دیدم آن شب ای خداکه جام خود به جام دیگری زدیچو فال حافظ آن میانه باز شدتو فال خود به نام دیگری زدیکنون که در کنار او نشسته ای تو و شراب و دولت وصال او ...
من هیچکس را کنار خود ندارمو این همه هیچکس یعنیتو تو تویره_حسینی...
ویرانه دل ماستکه با هر نگه ساده دوستصد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت...
یک لحظه غمت از دل من می نشود دور...
بعد از تو ، من چگونهآتش نهفته به جان راخاموش میکنم ؟این سینه سوز درد نهان رابعد از تو ، من چگونه فراموش می کنم ؟...
دستانتگرم ترین تصمیمی است که برای همیشه گرفته ام...
شب به اندازه یچشمان تو بیتابم کردوای از این شبکه به دست تو پریشانم کرد...
مرا که با تواماز هر که هست ، باکی نیست...
شوق یک بوسه به لب های تو نازل شده استچشمم از هر چه بجز چشم تو غافل شده است...
غم آمده،غم آمده، انگشت بر در می زند!__هر_ضربه_انگشت_او_بر_سینه_خنجر_می_زند_ای_دل_بکش_یا_کشته_شو،_غم_را_در_اینجا_ره_مده__گر_غم_در_اینجا_پا_نهد_آتش_به_جان_در_می_زند_از_غم_نیاموزی_چرا_ای_دلربا_رسم_وفا؟__غم_با_همه_بیگانگی،_هر_شب_به_ما_سر_می_زند...
و اگر روی شانه ات بخوابم اصحاب کهف خواهم شد...
عشق بی فلسفه زیباست تو نخواهی دل من باز تو را می خواهد...
اندر دو جهان دوست ندارم مگر او را...
با بوسه بیابخت لبم را وا کن...
دوریت را چه کنم ؟ای سراپا همه نازتو نباشی من به یک پلک زدن خواهم مرد...
نمی خواهم بمیرماگر زشت است و اگر زیبادر کنار تومن این دنیای فانی را، هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم...
باریک تر از موی سرت گردن ما بود آن روز که موهای تو در بادرها بود...
دلم میخواهد میبوسی ؟یا ببوسمت ؟...
ای خوب مندوستم داری را از من بسیار بپرسدوستت دارم را با من بسیار بگو...
ز تو جز تو نخواهماگر عشق گناهست ببین غرق گناهم...
قصد من از حیات تماشای چشم توست...
نگاه کن که من به کجا رسیده اممرا دگر رها مکنمرا بپیچ در حریر بوسه اتمرا بخواه در شبان دیر پا...
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما رابه عالمی نفروشیم مویی از سر دوست...
حیران شدم در کار تودرمانده ام از رفتار توهم می گشایی پای راهم قفل و بستم می کنی...
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی...
تمام لحظات بی تو رابا تو به تنهایی گذرانده اممن با یاد همان روزهایی که در کنار هم بودیمسالهایی که بی تو گذشت زنده مانده ام...
میل من سوی شما قصد توسل دارد...
بی خوابی من درد بزرگیست و لیکنترسم که بخوابمو تو در خواب نیایی...
از من فقط تو مانده ایدر تو جهانی کهمرا نداشت...
معشوقه توییشعر توییبغض منم من دیوانه تر از قبلکمی خسته تر از پیشمردم به خدا عشق دگر چیز بدی نیست...
به تو می اندیشمای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشممن به هر حال که باشم به تو می اندیشمتو بدان این را تو بیا با من تنها تو بمان...
لبم هوای لبت را دلم هوای دلت عجب هوای عزیزیمیان فکر من است و مانده ام که بگویم : ؟؟؟؟تنم هوای تنت...
بعضی دوستت دارم هافقط لب مرا می خواهد و گوش تو راکه بی فاصله بگویمدوستت دارم ...
مرا در آغوش بگیرتا جنازه ام روی دستت بماند...
قول دادم که در اندیشه ی خود حبس شومدل به بالا و بلندای خیالی ندهم...
کنار مشتی خاک در دور دست خودم،تنها نشسته ام...
گویند که چرا دل بدیشان دادیولله که من ندادم ایشان بردند...