پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از زیبایی های لبتدوستت دارم هایش را مال من کن...
یک زن بیشتر از آنست که یک زن بماند میتواند یک شهر باشد با هزاران کوچه باهزاران خانه ولی یک پنجره میخواهد یک هوا میخواهد هوای یک مرد...
من درین ظلمت شب ماه تورا میجویم بر لب پنجره ام یاد تورا میبویم...
بعضی روزها، آدم دلش یک معجزه می خواهد،معجزه ای شبیه به بارانمعجزه ای شبیه به یک خیابانکه از آنسویش یک نفر بیایدو هوایِ خوبِ خیابان را به خانه ات بیاورد..یا بگذارید اینطور بگویم ؛بعضی روزها آدم دلشیک نفر را می خواهد که از آنسویِ خیابان با باران بیاید ،با باران بنشیند و چکه چکه حالِ تو را خوب کند...
و عشقتنها به خاطر وجود توست،که زیباستبه خاطر وجود غنج هایی که روی لبت ریسه میروند...به خاطر وجود دل ضعفه هاییکه من از تماشای لبخندتمیگیرم......
حال خوب یعنی منکه به هرحال تو را می خواهم!...
چون تو دارمهرچه دارمزندگی ست......
و من تو رابه نهایت ممکن دوست داشتن ،به بی نهایتی عشقدوست دارم...
من میخندم،تو عکس بگیر...و در کنارش بنویس:"وقتی دوستش دارم"...!...
شما زنهاخوب حرفید و حرفهایتان را نمیتوانید از مردتان پنهان کنیدخیلی راحت میگویید که دوستش داریداما مردها اینگونه نیستند و این زیبا ترین تفاوت دنیاست اگر مردی مدام بشما ابراز دوست داشتن نمیکند ،نرنجید ،مردها دوست داشتن شان را پنهان میکنند پشت هزاران رفتار... و باشما از دوست داشتن نمیگویند اگر میخواهید عشق را پیدا کنید پس جستجو گر خوبی باشید و به کاوش مردتان دست بجنبانبید وقتی صحبت از دست میشود پس بدا...
با چشمهایتنمیتوان آدم ماند،نمیتوان یکجا نشست و پرواز را نخواستبا چشمهایتنمیتوان گفت که دنیا،هیچ زیبایی دربین نداشت...با چشمهایتچه چیز هاچه وصف هاکه نمیتوان گفت...
برای دل مردگان جمعه یعنی گور...
نیازم به صبح نیست ؛همین که تو باشیخیر است که از سر و کولِلحظه هایم بالا می رود...️️️...
️پدیدار از تو آمد صبح عالم خوشا عالم،خوشا صبح و خوشا من... ️️️...
همین قدر بگویمدوست داشتنتکار هرکسی نیستبه من بسپارش.....
عشق کم است! من تو را برای هرچه هست؛هرچه که از عشق بهتر است،دوست خواهم داشت... ️️️...
فارغان را چه خبر از دل بی حوصله ام.. ...
.هرگز بامن که دوستت دارم قهر نباش،باران بی ابر نمی بارد، و ماه بی خورشید نمیتابد، و این منم که بی تو بودن را نمیتوانم... ️️️...
و من کجای دلت را گرفته امکه تنگ نمی شود...!...
و چه دوستت دارم ها که نشدبا تو بگویم...
این همه حرف نزناین همه قصه نگواین همه خسته شدم جان من بوسه بگو...
مرا بی تو قراری نیست تو دانی بی قراری چیست ؟...
جز خواستن توهیچ نخواهد دل ما...
اهل اویممرا میل دگر نیستبگویم...
از زیبایی های لبتدوستت دارم هایش رامال من کن...
دلم میخواهد میبوسی ؟یا ببوسمت ؟...
راستی آرزو کنمتبرآورده شدن را بلدی؟...
دوستت دارم رااگر یک گوشه دنیا بگذارندمن آن گوشه را فقط با تو میخواهم...
گاه راه میروم گاه می نشینم گاه می خندمو گاه می گریم و آنگاه که تو نیستی آه میکشم و ناگاه می میرم...
نمیدانم دوست داشتن را بلد نیستییا بلد بودن را دوست نداری...
آنکه مراد می دهدکو که تو را به من دهد...
اهل اویم مرا میل دگر نیست بگویم...