پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مطمئن باش که این آهِ نه چندان سوزانآنچه را با تو نکرده ست خدا خواهد کرد...
عشق ، مابین من و تو ، اعتباری بیش نیستنازنین! دنیا بدون هم ، حصاری بیش نیستاینکه بدجور عاشقت هستم ، خودش یک مدرک استاین تعهدنامه ها ، قول و قراری بیش نیست!روز و شب بُگذار ، مردم پُشتِ ما غیبت کنندپیشِ چشمم ، صُحبتِ مردم ، بُخاری بیش نیست!درد بسیار است ، اما چاره اش آغوشِ توستدردهایم ، پیشِ عشقِ تو ، غُباری بیش نیستحاصل یک عمر عاشق بودنم ، لبخند توستسهمم از پاییز لبهایت ، اناری بیش نیستروزهای سخت ، دارد کم کم آسان می ...
دلیل هرچه هستیم ، اختیار استاختیار ، امامن این نازندگانی رافقط اجبار می بینم...
مطمئنم گفته بودی : با توام ، تا روز مرگمن فقط شک می کنم گاهی ... مبادا مرده ام؟...
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه استکه ردیفش همه دلتنگ توام می آید......
برگ خشکیده هر آنقدر مصمم باشدساقهاش را غم پاییز ، جدا خواهد کرد...
گل من سرکش و زیباست دل آراست ولی حیف!در سینه جفا و ستم اندوخته است...
زندگی بی تو، مرا زهر هلاهل شده است...
شوق یک بوسه به لب های تو نازل شده استچشمم از هر چه بجز چشم تو غافل شده است...
مطمئنم گفته بودی با توام تا روز مرگمن فقط شک میکنم گاهی مبادا مرده ام...