پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همرنگِ گونه های تو مَهتابم آرزوست...
جز خرابات خیال تو مرا منزل نیست....
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت......
هم یادِ توام بس ، به تو چون دسترسم نیست......
خیالِ خواب ندارم ، مگر در آغوشت......
دلم به غمزه ربودی دگر چه می خواهی......
عشق ما را ز دل و دین و خرد دور انداخت......
چون عشق به جان رسد، ز جان بگریزد...
بجز جراحتی !_مرا_از_تو_یادگاری_نیست.!...
عید نمیدهد فرح!بی_نظر_هلال_تو......
بی دل و بی خویشم از من خویشتن داری مجوی......
آنکه بر لوحِ دلم نقش ابد بست تویی.....
نماز عید واجب می کند بر خلق،دیدارت...
عید کردیم و ز دست رمضان جان بردیم...
قدح زِ هر که گرفتم به جز خمار نداشت......
هیچ آفریده ، چشم به راه کسی مباد......
من و در خاک غلطیدن، تو و حالم نپرسیدن......
ماه نو چون دیدم ابروی توام آمد به یاد.......
به جز غم کس به طوفِ جانِ ناشادم نمی آید.....
از شش جهت عالم ما رو به تو آوردیم...
چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کند مجنون ......
گِرد رُخسار تو روح القدس آید به طواف ... ...
آرزو چند به هر سوی کشاند ما را......
ای آیه ی مکرر آرامش !می خواهمت هنوز...
با همه زشتی اگر در پیشِ خود خوبم بس است!...
اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر ......
شب هایِ هجر را چه دراز آفریده اند......
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟...
سعادتی به جهان غیر دوست داشتنت نیست... ...
جای ما در هر مکان خالیست گویا رفته ایم......
که حریفان ز مُل و من ز تأمل مستم.....
گر دستْ مُفلس است ولی دلْ فقیر نیست... ...
با همه گرمیم...با دل های تنها بیشتر......
هرکس که لب گرفت زِما ، لب گزیده شد...
گران جان تر زِ چندین کوهم و دِلْ می کشد بارم.....
یار در هرجا بغل بگشاید ، آغوشیم ما......
چه گوهری تو،که کمتر بهایِ تو جان است......
ای سنگ دل ز پرسش روزِ جزا بترس...!_...
هم سخن شدن با من، لب گرفتن از تیغ است.. ...
پُر بی کسم امروز،کسی را خبرم نیست.....
کاش بودم همچو عنقا بی نشان در روزگار......
نَفَس آسودگی می خواست اما، جا نشد پیدا.....
در دل تنگم خموشی میکند انبار حرف.....
عاقبت زان لب گرفتم خونبهای خویش را...
آنچه من از دوست دیدم، کس ندید از دشمنی...
سرم بر سینه ی یار است،از عالم چه می خواهم؟...
ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی......
چه کسْ شمعِ شبستانِ سیاهم می شود امشب؟...
لم تکن ابتسامة، کان قارب نجاة!لبخند که نه، قایق نجات بود!...
که می آید به سر وقت دل ما جز پریشانی......