جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استچه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد...
هر درخت می تونهیه بهانه باشهتا شاید این دنیادوباره زیبا شه...
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنمآینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم...
دور ترین نقطه ی دنیا جاییستکه تو آنجا باشی...
همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه بزرگ شدیم!...
شادیهایم هدیه به تو ، کم بودنش را بر من خرده مگیر ، این تمام سهم من از دنیاست...
چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر که دنیای من شدیدنیای من تولدت مبارک...
تا دستت را می گیرم بی اختیار دست می کشم از تمام دنیا...