پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در این زندگی که بی گمان تنها یکبار از آن برخورداریم، بی عقلی است اگر به دلیل ملاحظه ای سهم خود از خوشی را از دست بدهیم....
چه بارها که قایق رانی را دیدمو دلم خواست هنگامی که اختیار زندگی ام به دست خودم باشد، از او تقلید کنمکه پارو رها کرده،به پشت در گودی کف قایق خوابیدهو آن را به دست آب سپرده بود،چیزی جز آسمان که آهسته آهسته بالای سرش می گذشت نمی دید،و طعم خوشی و صفا روی چهره اش آشکار بود....
اما برای شادمانی سیاره ی ما چندان آماده نیست! خوشی را باید از چنگ روزهای آینده بیرون کشید.در این زندگی، مردن دشوار نیست ساختن زندگی بسیار دشوار است....
به من سوئیتی در هتل ریتز بدهید، نمی خوامشجواهرات شَنِل نمی خواهمبه من لیموزین بدهید، با آن چه کنم؟به من پرسنل بدهید، با آنها چه کار کنم؟به من عمارتی در نوشاتل ببخشید، مال من نیست.به من برج ایفل بدهید، با آن چه کار کنم؟ من عشق، خوشی و حال خوب می خواهمپول شما مرا خوشبخت نمی کندمن می خواهم وقتی که جان می دهم دستم بر روی قلبم باشد.. .برشی از ترجمه ی ترانه ی فرانسوی...
جاده ها پر از گرگ اند برگردآن ها مست و ولگردندبرگردنمیدانی که بعد از رفتن توخوشی ها خودکشی کردند برگرد...
چیزی که بیشتر دوست دارم، این است که برای خودم خوش باشم. می خواهم طوری زندگی کنم که از زندگی لذت ببرم. اگر در کنارش موفقیتی هم حاصل شد چه بهتر. ولی اگر نشد، لااقل خوب زندگی کرده ام و همین برایم کافی ست. من موفقیت را به خودی خود هدف می دانم. خیلی از مردم این را نمی فهمند......
وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار دایم نسیم مصر به کنعان نمی رسد...
خوش باش که هر که راز داندداند که خوشی خوشی کشاند...
اومدم یه یادآوری کنم برات..اگه الان توی سخت ترین روزات هستی و کسی نمیدونهبدون که وقتی سختی پشتِ سختی میاد قطعا وقتشه کهزندگیت از این رو به اون رو بشه..منتظرش باش..روزایِ خوبت تو راهه😌🙋🏻 رعناعربپیج اینستاگرام: @raana arb...
Hygge هوگه یه لغت دانمارکیه و معنا کردن آن مثل تلفظش سخته هوگه در واقع نوعی حس و حال و کیفیته که یه جورایی پایه و اساس زندگی دانمارکی ها را تشکیل میده و باعث خوبی،خوشحالی و آرامش آنها میشه هوگه می تونه خواندن یک کتاب باشه(احتمالا در حالی که زیر یک پتو مچاله شده اید)یا گذراندن یک شب آرام با کسانی که دوستشان دارید و یا حتی نوشیدن یک شکلات داغ و قهوه تو یک هوای سردو...من عاشق این حس و حال قشنگم شما چطور؟...
تو که هستییک جور عجیبی حال روزهای من خوب استدلم میخواهد چشمانت را ببندمو زیر گوشت زمزمه کنم عاشقی راگوش دهم تپش قلبت راکه آرام و بی وقفه میزندغرق شوم در چال گونه ات...تو که هستی خوشی تمامی ندارد انگار......
چیزی که بیشتر دوست دارم، این است که برای خودم خوش باشم. می خواهم طوری زندگی کنم که از زندگی لذت ببرم. اگر در کنارش موفقیتی هم حاصل شد چه بهتر. ولی اگر نشد، لااقل خوب زندگی کرده ام و همین برایم کافی است.- برایان مگی- مواجهه با مرگ...
If you want happiness but theres no happiness in your life then you must creative itاگه دنبال خوشی میگردی و هیچ خوشی ای توی زندگیت نیست پس باید خودت اونو به وجود بیاری...
•♡•نامه هاش که می رسه دستم، حس میکنم دنیا رو بهم دادن! خدایا! از این خوشی ها لطفا:))))...
اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام اگر اشکالی ندارد بگذار عاشقت بمانم جای زیادی از زندگی ات نمی گیرم فقط لبخندت را تماشا کنم و دلم خوش باشد که خوشی...
جهان اینچنین بنا شده است که اگر خواستار لذت بردن از خوشی های آن هستی باید رنج های آن را نیز بر دوش کشی ، چه بخواهی و چه نخواهی نمیتوانی یکی را بدون دیگری داشته باشی ......
می گفت:خوبی با خوشی فرق دارهبخاطر خوبی ها،از خیلی خوشی ها،باید گذشت......
گاهی کهبه بودنت فکر میکنم ...نفسم حبس میشود ،میلرزماز این همه خوشی...!جانافکر کن اگر باشیوای که از شادینَمردنممعجزه است...!...
خدایا ما را به خوشی های معمولی زندگبمان برگردان آنقدر معمولی که فقط حال دلمان خوب شود مادر بزرگ با چارقد سپید و پیراهن گل گلی زیبایش بدون سمعک با آرامش خاطر سریال سالهای دور از خانه را نگاه کند مابینش برای اوشین دل بسوزاند و مادر شوهر بدجنس اوشین را سینه زنان از شب اول قبر بترساند و ما با لبخند به او بگوییم مادر جان این فقط فیلم است اینقدر حرص و غصه نخورخدایا ما را به شادی های کوچکمان برگردان به خانه کوچک قسطی مان که خوشی اش نقد بود ما را برگرد...
"لذت بردن" از زندگی شبیهِ به اسلوموشِن کردنِ لحظه هاست! دوربین های جدید می تونند یه ثانیه رو تا چند ثانیه طولانی کنند و ما اجزای اون لحظه رو ببینیم.در ذهنمون هم می تونیم همین کارو با لحظه های دلچسب زندگی بکنیم!اینجوری زمان رو "شکست" می دهیم...خیلیا دقیقا همین توانایی رو در مورد غم و لحظات تلخ دارن...یه اتفاق ناخوشایند رو بارها و بارها با جزییات و به شکل صحنه آهسته بازسازی و بازبینی میکنن!بیایید تمرین کنیم فقط ...
تا کجا...میتوان تو را دوست داشتو از خوشی نمرد ؟!...
برایم آمد داشتی ...هر چه خوشی بودبا تو به سرم آمد ... !️...
روز تازه م رو شروع می ڪنم به نوربه عطر چای و صبحانهبه نوای خوش پرنده و گنجشڪتا دندون دارم می خندمتا ڪه نگاره ای ماندگار رو لبم باشهبخاطر شادی خودم و آرامش دوستامو بعد برای ترس دشمنام خوشی ها رو بهم می دوزماز چیزهاى ڪوچڪ زندگى لذت می برمتوو باغچه گل های رنگی و خوشبو می ڪارمتا میتونم به خودم میرسم چون من خودم رو دوست می دارمبه حال و احوالم اهمیت میدمچون میدونمهیچڪس جز خودم نمیتونه حالمو خوب ڪنهتا چشم دارم می بینمت...
تو تنها کسی هستی که وقتی باهاش حرف میزنم از خوشی کلِ دندونام میاد بیرون...
رفیق اونی نیست که باهاش خوشیرفیق اونیه که بدون اون داغونی...
برایم آمد داشتی ...هر چه خوشی بودبا توُ به سرم آمد ... !️...
اونایی که سختیاشونو تنهایی از سر گذروندن، توی خوشی هاشون به کسی احتیاج ندارن...
عشق یعنی امید، یعنی طراوت باران، یعنی سفیدی برف، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن !...
بروید لای زندگی!غلت بزنید خوشی راببوسید همان را که باید...بیرون خبری نیست...️️️...
قلب تو قلب منهدوری تو درد منهخوشی من بودن تونبودنت مرگ منه...
همه می تونن تو خوشی ها کنارت باشند اما اونی که تو سختی ها کنارت می مونه رفیق واقعیته...
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استچه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد...
به آن چه میخواهی فکر کن ، همه چیز آرام واقعی می شود، تصور ما دنیای قبل از واقعیت است، بهترین را برای خودت بساز، آن تکه ناب که دست خیلی ها با آن نمیرسد، آن تکه خصوصی و خلوت را تصور کن که بیپروا در چله چرخیدن از خوشی غرق شده ای......