چهارشنبه , ۷ آذر ۱۴۰۳
وقتی که به آسمون نگاه می کنی، اولش جز سیاهی شب هیچی نمی بینی، همش سیاهی، بعد یواش یواش ستاره ها می آن، نگاه کن! دیدی تو هم؟ شهاب سنگ بود!یه وقت هایی ما آدم ها شهاب سنگ ها رو با ستاره ها اشتباه می گیریم، اما اون ها یه تیکه سنگ بیشتر نیستن که یه لحظه از تو آسمون رد میشن و می سوزن!ولی بابا بزرگ می گفت یک شب تو آسمون ستاره ای میاد که فقط همون یک شب داریش!اون شب سعی کن بقیه ستاره ها را نشمری، فقط به همون ستاره نگاه کن؛چون بعدش تو می مونی و یک ...
بوی تو میدهد پیرهنم !بس که تمامِ شب ،تنگ در آغوش گرفته ام ؛خیالت را ...!...
عشق تو،به من غمگین شدن را یاد داد...و من ، سالهاست که محتاجم،محتاج زنی که مرا غمگین کند،زنی که روی شانه هایش گریه کنممثل یک گنجشک...زنی که اجزای مرامثل تکه های بلور شکسته جمع کند......
اگه عشق گناهه؛ نمیخوام زندگی رو واسه فردا...
دلتنگ که شدیبرای دو نفر چای بریزسهم خودت را بنوشو بگذار سهم منبه رسم و عادت همیشگی اشاز دهن بیفتد...
درست مثل فنجان قهوهکه ته می کشدپنجرهکم کم از تصویر توتهی می شودحالامن مانده ام وپنجره ای خالی وفنجان قهوه ایکه از حرف های نگفتهپشیمان است .....
تنها در خلوت اتاقبا هر چیزی می شود حرف زدبا میزبا گل های شمعدانیبا هرچه که هست...اما من دیوانه أممیان این همه هستبا تو حرف میزنم که نیستی......
در روزهایِ طوفانی بیشتر به آشوبِ دلم نگاه کن ..گاهی دلگیر که می شوم ، گمان میکنم ؛تو مدام دست رویِ دست میگذاریو من صبر رویِ صبر ..گمان میکنم از قَلَمَت افتاده امو بی هدف در کوچه های زندگی پرسه میزنم ..اما وقتی در پایانِ یک روزِ طوفانی ، داوطلبانه قدری از صبرِ بی پایانت رابه من میبخشی ،این گمانِ اشتباه را از حوالیِ ذهنم دور میکنم ..این تویی که صبر رویِ صبر میگذاری ،فکر رویِ فکر ،تقدیر رویِ تقدیر ،عشق رویِ عشق ..هر چه هست ...
گاهی دلم شور میزندنمیدانم چراگاهی چشم هایم خیس از اشک میشودنمیدانم چراگاهی انگار دنیا برایم کوچک استنمیدانم چراامروز که برایت مینویسمنمیدانی که چقدر نفس کشیدن برایم سخت شده استاما من میدانمهوای دلت سنگین شدهابرهای تیره ی دلت را کنار بزنبگذار خورشید طلایی دلت بر من بتابددست هایم را بگیرعجیب هوایت کرده امو عجیب تر دلم برایت تنگ است...
گاهی وقتا توی زندگی مشکلاتی پیش میاد,که برای حل کردنش هیچ کاری از دستت برنمیاد ...کلافه و سردرگم میشی...یدفه احساس پوچی میکنی..دیگه هیچی برات لذت بخش نیست,نسبت به همه چیز بی تفاوت میشی..حس میکنی جز خودت، هیچ کس دیگه ای نمیتونه حالتو بفهمه..دوسداری کز کنی یگوشه..شروع کنی به راز و نیاز با اون بالایی..بهش ایمان بیاریازش بخوای برات معجزه کنه..روزاتو پشت سر هم سپری کنیبه امید معجزهاما ته دلت تردید داشته باشیکه نکنه نشه......
ما دربه در دنبالِ آرامشیم، اگر آراممان نمی کنید، طوفانیمان نکنیداز ابتدا اگر نباشید می شود فکری به حالِ دنیای تک نفره کرد، اما آمدن و رفتن را هرکارش کنی از یک جای زندگیات بیرون می زندما می گردیم دنبالِ درمانِ دردمان، درد روی درد اگر هستید پیش آمدِ بدی هستید، پیش نیایید، ما می گردیم دنبال کسی که از تنهایی درمان بیاورد، لطفا نیایید که تنهایی هایمان را به توان برسانید،وای به حالِ رابطهی دو نفرهای که در آن یکی احساسِ تنهایی کندما ا...
درست نیستش که تنم رو تختم باشه ولی فکرم تو بغلت ..!...