پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یه وقتایی تو زندگی آدم پیش میاد که دلش معجزه می خواد. وقتی هم براش اتفاق نمی افته، کم کم رو آرزوش رو خاک می گیره و همه چی یادش می ره. امّا همیشه امید به معجزه از خودش مهم تره.- پل چوبی...
بخندبیشتر بخندنمی دانییک معجزه استگرمای لبخندتدل هر آدم برفی راآب خواهد کرد«آرمان پرناک»...
به وقت بغض های هر شبتمام کوچه پس کوچه های شهر رابه امید معجزه ای از عشقعاشقانه قدم می زنمو تو را می خوانمای کاش همچون خوابی خوشبه استقبال چشم هایم می آمدیتا بیش از این نبودنت رافریاد نمی زدممجید رفیع زاد...
شب که می شودنبض ثانیه ها رابه عقربه های ساعت قرارکوک می کنمو به انتظار معجزه ایاز عشق می مانمتا که در قعر آغوشتماوا بگیرممجید رفیع زاد...
«معجزه»در نگاه پر از موجم،در نفس آرامم،در خیالم که پر از یاد توست،به تو می اندیشم.نه سالی،نه فصلی،نه ماهی،لیک یک نفس بیشتر می ماندی؛ای کاش!اما تو نشانه بودی،تو معجزه بودی،که یعنی امید وجود دارد.که یعنی عشق وجود دارد.«هیچ»...
یک نفر میاد که من منتظر دیدنشمیک نفر میاد که من تشنه بوییدنشممثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومدهتن اون شعرای عاشقانه گفتن بلدهخالی سفرمونو پر از شقایق میکنهواسه موجهای سیاه دستا رو قایق میکنهمثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومدهتن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده..._برشی از ترانه...
کلامت؛ مُعجِزی بر باورِ احساسِ یک زنشعری بخوان،مومن به غزل هایت خواهم شد...
برای زندگی کردن دلخوشی کم نیستشمردن بلدی؟هرروز صبح معجزه خورشید را میبینمحرف میزنم، راه میروم،مینویسمعزیزانی دارم که دلواپس دلواپسی هایشان میشومپدرم مادرم خانواده ام دوستانم همکارانمخوشبختی درک همین دلخوشی های کوچک واقعیستخوشبختی را استشمام کن با همه وجودت…...
زمانهایی فرا میرسدکه تصور میکنی همه چیز به پایان رسیده استاما خیلی غیرمنتظرهنوری نمایان میشود در زندگیتو خدا معجزه اش را نشانت میدهد ....
قبل از سکانس حضور تو،در زندگی امحتی معنی عشق را هم نمیدانستمممنون بابت بودنت،که معجزه ای شد برای دل عاشق منیاسمن معین فر...
اومدنت تو زندگیمبهترین هدیه و بودنت به کام ترین معجزه عشقه...
تنها پیغمبری که به آن ایمان دارمچشمان توستبدون کتاب معجزه آوردن کار هرکسی نیست...
ولی من بر درخت سبز یادت به تیغ آرزو حک میکنم " دوست" که تا میراث عشقی هست، دارمامید معجزه ،چون عشق جادوست...
معجزهحسن سهرابیمعجزه تا که از جانب معشوق نباشدنیرزد به پشیزی،چو تو در میانه باشیبه طواف رفتن امّاکعبه و خدا نخاهد.حسن سهرابی...
سر بزنگاه اومدی ، درست به موقع ، درست لحظه ای که داشتم تو سکوتِ قلبم غرق میشدم و هیچ غریق نجاتی حتی نگاهی هم بهم نمینداخت ، بهترین زمانِ ممکن اومدی ، وقتی اومدی که چشمام از دردِ غم ، ازش خون میبارید ، قشنگ مثل بارون باریدی و تمومِ اشکامو تمومِ غم هامو ، تمومِ خاطراتِ تلخمو شستی و محوشون کردی ، دستاتو برای دوباره ایستادنم گرفتی جلو روم ، جلوی منی که از اعتماد تهی شده بودم ، جلوی منی که چشامو رو همه بسته بودم ، جلوی منی که تابِ هیچ اتفاقِ تازه ای ر...
من زنم، زن....به نام عشق،عشقی که معجزه استو من در واقع همان معجزه اممن گرانبهاترین معجزه خداوندی هستمکه زیبایی را در وجود منتمام کرده استمن زنم،زن....که برای داشتنم باید به بهار سبز سلام کنیزیر باران اردیبهشت راه برویبه ساحل آرام نگاه کنیو یک دسته گل نرگس هدیه بگیریزیر پایم شبنم وار سجده کنیو هزارهزار پروانه به موهایم سنجاق بزنیآخر من زنم،زن....من یک نشانه امنشانه یک عشقعشقی برتر از خورشیدو هزار بار زیباتر از مهت...
معجزه یعنی..!دست های گرمتو،گِره شودمیانِشب های سردمن......
چه خوب که آدم شخص دلخواهش را پیدا کند، اما اینکه آدم توسط شخص دلخواهش پیدا بشود معجزه است، معجزه ای دلنشین......
منتظر چه معجزه ای هستی!؟معجزه خودت هستیوقتی زیر پل شکست هایت متوقف نمی شویوقتی پاهایت از ادامه دادن خسته نمی شودآن زمان که مایوس شده ایآن زمان که احساس بی کسی کرده ایو تمام دنیا روی سرت خراب شده استمعجزه خودت هستی وقتی در اوج ناباوریپله های پیروزی را با پاهای خسته از زندگی قدم می زنی ...رعنا ابراهیمی فرد...
دستهایم خالی بوددلم خالی ترفقط یک معجزه خواستم_امافراموش کردمهمه ی معجزه هاپیش از این اتفاق افتاده بوداز اینهمه که بگذریمپَس ِ این ناامیدی هادلخوشه یک [شایدم]و بی وقفهدچار بیهودگیِ انتظار......
برای عاشق شدنباید کسی را انتخاب کنیکه همیشه به تو شبیه به یک معجزه نگاه کند.فریدا کالونقاش معروف مکزیکی...
دلتنگم...می خواهم بدانم بهشت چگونه استپس آغوشت را بگشا...و مرا به معجزه دعوت کن مسیح چشمانت به جسم مُرده ام روح می بخشد.آغوشت را بگشا...شاید این آخرین فرصت باشد برای دیوانگی...***هوای دلم تمامْ وقت ابریستمرا به شکوه چشمانت مهمان کن من در نبودت ، سکوت بی وقفه ام...مرا دریاب... و در جادوی نگاهت حفظ کن...دشت های چشم عاشق مرابه یکباره بسوزان ...!.. بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
این روزها معجزه ی خدارو دیدم،دیدم که هوامو دارهدیدم که بین تمام عجله هام اون با صبوری نگاهم می کنهدیدم که وقتی دست کشیدماون دستمو گرفتمعجزه رو وقتی میبینی که از تمام جهان قطع امید کنی و فقط تو باشی و اون!اون موقع است معجزه رنگشو بهت نشون میده و تو قلبت مالامال از روح میشه و امید میشینه تو چشمات...
فقط می خواهم معجزه امشادی چشم هات باشدمن پیامبر لبخندمخدا کند که با خدا به نتیجه برسیمسجاد افشاریاناسکارلت دهه ی شصت...
خدا هر روز یک مشت معجزه در جیبش می ریزد و می آید و در نزدیک ترین جا به تو ملحق می شودجایی به نزدیکی رگ گردنت او از بس به تو نزدیک است ،در آستینت معجزه پیدا می کنی و به پیامبری تازه مبعوث بدل می شوی با یک مشت پر از معجزه که از آستینت در آمده ......آن سه روز سولمازرضایی...
صدا کردم خدا را گفتم إبراهیمی برایم بفرست ،با تبر موسایی، با عصا اگر نمی شود حداقل عسیی را بفرست با دم مسیحایی و خدا فقط نگاهم کرد گفتم من هم معجزه می خواهم درست در همین عصر در همین مکان در همین زمان و خدا باز هم نگاهم کرد گفتم یا نمی شنوی و یا نمی بینی و باز هم نگاهم کرد گفتم معجزه می خواهم و ناامید نمی شوم انگار خدا می خواست همین را از من بشنود تا گفتم \نا امید نمی شوم \ دیدم گلدان گل حسن یوسفم گل دادو...
تو باید خود معجزه باشیمرا زنده می کنی به نگاههای گاه و بیگاهت و تعبیر می کنی رویاهای نا تمام مرا تو را جان خود می دانم و معجزه چیزی جز این نیست که تو خود را در جان دیگری پیدا کنی و اینچنین به تو نزدیکم ،سولماز رضایی...
ادمی همیشه محدود به زمان است اما کتاب تنها معجزه ایست که در گذشته از اینده سخن می گوید .یلدا حقوردی...
روز و شب ب کسی ک نباید فکر میکردم.. ک چ شود؟ معجزه شود و اویی ک با دیگری خوش است بازگردد؟ خیال خام... ب نوشتن فکر میکنم... شاید نوشتن ارامش را ب من هدیه کند.. مثلا.. نوشتن تمام خوشی هایی ک چشیدم.. نوشتن تمام خوشی هایی ک میخواهم بچشم.. نوشتن تمام خوشی هایی ک میتوان چشید.. من باید بایستم.. روی دو پای خودم.. نویسنده: vafa \وفا\...
من معجزه رو باور دارم. اما نه معجزه ای که بشینی انتظارشو بکشی و اونقدر بهش فکر کنی تا اتفاق بیفته!من به معجزه ای اعتقاد دارم که قلب آدم با عشق میتونه رقم بزنه.به معجزه ای اعتقاد دارم که ذهن آدم با آگاهی و اندیشه میتونه بسازه.وقتی قد میکشی و بزرگ میشی و با کنجکاوی میری دنبال خیلی چیزا تا ببینی دنیا دست کیه، وقتی ماهی سیاه کوچولویی میشی که از برکه ی کوچیک دورت میگذری و راه رودخونه رو میگیری تا بری برسی به دریا، وقتی با دریاها و اقیانوسا آشنا ...
مهر پائیز دو چندان شده استقلب من سردتر از فصل زمستان شده استبرگ رقصان شده از شاخه جداشده نومید از این خلق خداسفره ها به که چه رنگین شده استچهره ها لیک چه غمگین شده استهمه از بخت بد خود نالندچشم ها باز ولی در خوابندکار هر روزه ی ما پند همه مردم شهرشده لبخند خدا با ما قهربخدا ما همه گی منتظر معجزه ایمبشود معجزه یا گر نشود باخته ایمما همه صلح طلب با خودمان در جنگیمرنگ به رخسار نداریم ولی صد رنگیمزری امیدوار...
زن بودن به تنهایی ؛ یک معجزه است!!! بیشتر از این از زنان نخواهید...
چقدر دنیا می تواند جای امنی باشد وقتی تو هستی و می توانم هر زمان که بخواهم صدایت کنم و پشتم، دلم، جهآنم به بودن ات گرم باشد !😍دلم قرص باشد که زندگی آنقدرها هم که شنیده ایم بی رحم و به دور از عاطفه نیست، تلخی هایش موقتی اند و من بهانه ی بزرگی دارم که خوشبختی ام را هر روز فریاد بزنم...بگویم که هنوز هم می توان حالِ خوشِ زندگی را نفس کشید !خوشبختی قدم های توی عزیزترین است که گاهی به اتاق هامان سر می زند که ببیند کجای عالمیم و حالِ دلمان خوب است...
تو مهربان بودیچون پیامبری که معجزه اش لبخند استو دست هایشقسمتی از آغوش...
همه ما می توانیم معجزه کنیم به شرطی که یادگیری را شروع کنیم...
وقتی در محال ترین جای ممکناز گذرت...، گذر کند!توهم مثل من به معجزه ایمان می آوری!!ارس آرامی...
مادرم، پیامبری بود، با زنبیلی پر از معجزه... یادم نمی روددر اولین سوزِ زمستانیالنگویش را، به بخاری تبدیل کرد...!...
مادرم ،پیامبری بود با زنبیلی پر از معجزه ؛یادم نمی روددر اولین سوز زمستانیالنگویش را به بخاری تبدیل کرد ......
معجزه این است که هرچه داشته هایت را بیشتر با دیگران سهیم شوی ، داراتر می شوی ......
شب میرود، روشن ترین خورشید می آید آرامش و عطر درخت بید می آید دلواپسی، تردید، غم اینجا نخواهد ماند عید و طلوع و معجزه، امید می آید...
من،،،از معجزه سرشارم ابراهیمی در گلستانماز نیل می آیم با عصای موسا!من؛عیسا مسیحم مصلوبِ مصائب نادانی هارجعتمشفای کورهایی ست که،درد بشریت را نمی بینند. من موسا هستمچوپانِ هوس هایتانتا سیر شوند از دنیا...و دختران قبیله را عروس کنم وُ، به طور برومو آسمانی وحی بیاورمتا،،،سیاهی های قلبِ نازنین تانیکی یکی سپید شود! من ابراهیم!...آمده ام تا شبانه بت های درون بشکنم و بگ...
چه حس خوبیه ...حسِ داشتنِ تٌ تو همون معجزه ای هستیکه تو اوج خستگی وقتی بهت فکر میکنمنسبت به همه چی دوباره امیدوار میشم :)همون حس خوبی که هر چی میشهمیگم فدا سرم یکی رو دارم کهحتی فکر کردن بهش برام آرامش بخشه...آرامشه وجودمه....دل و وجودم به بودنت گرمهعشق ترین عشقِ رو زمین مرسی که مال منی...
بودنِ اون کسی که مایه ی " دلخوشی " تو زندگیِ آدم میشه ، لازمه ... ضروریه !باید اون باشه که وقتی تو محیط کار واست مشکلی پیش اومده ، وقتی صلابتِ همیشگیِ تو صدات جاشو میده به لرزشِ همراه با بغض بتونه با ده دقیقه حرف زدنش تو حالت معجزه کنه ...باید باشه اونی که وقتی با دوستاتون میرید بیرون و دور میز نشستین ، موقعی که حواسش نیست دو ثانیه بهش خیره شی و تو دلت بگی :خدایا ؟ شکرت که اینو بهم دادی ، خدایا این آدم جوابِ کدوم کارِ خوبمه ؟یا ...
معجزه ڪن ! مثلا کمی برگرد ....
زندگی هیچگاه به بن بست نمی رسدکافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم خداکه باشد هر معجزه ای ممکن می گردد...
در روزهایی که هیچ معجزه ایحال دنیا رابهتر نمی کنددوستت دارم های توعجیبحال دل مراخوب می کندخوب ِ من......
باید به خودم بیایم ، بلند شوم از روی خاکسترِ خاطراتِ کهنه ات ؛باید دستی به سر و روی خانه بکشم ...یک وجب خاک روی همه چیز نشسته است !باید رنگِ پرده ها را عوض کنم ،تو رنگِ تیره را دوست نداری ،باید رنگِ پرده ها روشن شود ...باید گُل بخرم !گلِ شبنم که تو دوست داری ...باید خانه را پر از گل شبنم کنم !باید به خودم برسم ،عطر بزنم ،لاک و رژِ قرمز ...باید موهایم را ببافم !تو موهای بافته شده ی من را دوست داری ...باید لباس های پاییز...
خبر خوب این است که کسی می آیددر میان روزهای زندگی تاندست هایتان را خواهد گرفتگرمترصمیمی ترو هزار بار عاشقانه ترکسی که شبیه به آفتابِ بعد از یک روز برفی،به تنِ روزهای سردتان می چسبد..کسی میاید از جنسِ محبت که مرهم تمامِ زخم هایتان می شودو تمام ترس و کابوس هایتان را در آغوشِ آرامش حل خواهد کرد..کسی خواهد آمد برای ساختنِ شما که من آن شخص رامعجزه ای از طرفِ خدا می نامم.....
من به تو می گویم که قوی باشی و می دانم که گاهی کلمات، واقعا معجزه می کنند.من روزهای سخت زیادی دیده ام، رنج های زیادی کشیده ام و اندوه زیادی را به جانم، خریده ام. من تا انتهای دردهای زیادی رفته ام، زخم های زیادی را به جان لمس کرده و پایان اندوه های زیادی را به چشم، دیده ام.من به تو می گویم که قوی باشی چون دیده ام که تمام مسیرهای درد، به مقصدهای خوبی می رسند و هیچ مسیری خالی از امّید نیست. که هیچ شبی بدون ماه و هیچ ماهی، بدون خورشید نیست.من ب...
این قانون کائنات است : اگر معجزه زندگی دیگران باشی ، بی شک یک آدم دیگر معجزه زندگی تو خواهد بود ......