پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
-[باد]،زمزمه ی خداست که-می وزد؛ به گوش زمین!...
دریا تویی وُ، من، --ماهی کوچک.هستی ام تو!...
چشمانم ابری ست؛همراهم-- چتری خواهم داشت --به احتمالِ باران!...
وزید نسیم،--به گوش زمین□چه زیباست؛ --صدای خدا......
حیاطی کوچک وُطنابی بستهباد به پرواز درآورد رخت ها را□خوشبختی!وقتی انسانی نیست!!!...
عروسکم --سنکوپ کرده ست... ***آه از، یک تنهائی ی دشوار!...
این فانوسِ روشنِ ماهه،که تو شب سیاه روی زمینِ خدا داره می خونه!...
موهایم را که کوتاه کردند؛قلب من به کنار،با بُغضِ «گُل سرم» --چه کنم؟!...
فانوس روشنتو شب سیاهبر روی دیوارداره می خونه!...
عروسک امقبضه روح کرده ست --تنهایی ام را!...