شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
عروسکم دق کردهآه از یک تنهایی بلند... رها فلاحی...
کبوتری غمگین ام،محصورِ میله های قفس...که هر شب، رویای شیرین پرواز می بینم! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
می روی؟!--مرا هم با خودت ببر...من بی تو،،، از خودم، بیزارم! لیلا طیبی (رها)...
اتاقی تاریک وُحجمی از تنهاییبا خود درگیرماز سقفجز یاد توچه چیز می تواند پایین بیاید؟! لیلا طیبی (رها)...
وقتی،کنارم نیستی؛هر ثانیه کش پیدا می کندبه قدرِ یک قرن! درکم می کنی؟! لیلا طیبی (رها)...
هر شب،دوستت دارم هایمحبوس در سینه ام، با مرورِ خاطراتماناز چشم هایم -قطره، -قطره، می چکد! لیلا طیبی(رها)...
در ناگهانِ باغچه،آفتابگردانی شُکفت وُ، دیدم: --[نورِ خدا] بود!...
شببا روشنای چراغ های شهر،خنده ی ستاره ها را ماسید....
دیرگاهان دریائی بودم،--آبی و بیکران--مادر که مُرد، برکه شدم!با سفرِ پدر؛ --خشکیدم!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
برایم کمی عشق بیاور وُدو لقمه، \دوستت دارم\و قاچی بوسه --از لبهایت،، تا صبحم بخیر شود. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
شعرهایم ساده شده اند،،، یعنی: کودکانه اعتراف می کنم \دوستت دارم\! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
شهری که تو نباشی،ویرانه ای متروکه ست. ♡آوازم کن! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
افتادن از چشم هایت؛مرگ آور است!مثل سقوط از صخره --مهلک......
هیچ دکتری،تجویزی برای قلب شکسته نداشت!خوب می دانی؛درمان،فقط تویی!...
هاشور در هاشور ۱۱۱دلم،،، برایت خیلی تنگ می شود...ناخود آگاه، شماره ات را می گیرم اما،هیچ وقت جواب نمی دهی!...نمی دانم،،، نمی دانم\شاید پیش خدا تلفن را پاسخ دادن، --قدغن باشد!؟ سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
حیاطی کوچک وُطنابی بستهباد به پرواز درآورد رخت ها را□خوشبختی!وقتی انسانی نیست!!!...