آسمان صاف و آبی،
ولی ابری سیاه
چشم مرا پوشانده است.
رها فلاحی...
گرچه گفتنش برایم سخت ست،
اما در حضور ستاره ها
من ماه را دوست دارم.
رها فلاحی...
خوابم نمی گیرد،
عروسک هایم،
هیچ لالایی بلد نیستند...
رها فلاحی...
زمستان شد
زمین سپید پوش،
می بارد دانه به دانه،
-- ستاره!
رها فلاحی...
جوجه ها که مادرشان مرد
از جیک جیکشان فهمیدم،
به من حسودیشان شد.
رها فلاحی...
شب، ستاره ها می درخشند،
اما چشم های تو
--دیدنی ست!.
رها فلاحی...
مرورم کن!
بخوانم باز!
من خواندنی ترین کتابم...
--یک کودک.
رها فلاحی...
به آسمان ها؛
پرواز خواهم کرد-
برای رسیدن به تو...
***
اگر خیالم پَر بگشاید!...
آسمان،
باید ببارد،
برای تب داری وطنم...
***
اگرچه،
چتری ندارم!...