شعرهایم خیس شده؟!
بگمانم عشق جای دستانم از چشمانم سرازیر شده......
شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزواش را داشتی، ولی حال که دعوت شده ایی زیبا برقص......
آیا کسی آنقدر دوستت دارد که از جهان نترسی؟!......
اینبار دستم را محکم بگیر و ول نکن؛
زیرا بلندی ه روزهای نبودنت را میترسم!...
در مهربانیت حدی مرزی نیست، شک ندارم فرشته ایی قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده ......
به تو نخواهم رسید امّا،
عاشقترین غریبه ات میمانم
که تو را دوست خواهد داشت همیشه...
نخوان عاقل چون این دفتر جنون دارد ...
کسی را بایدش خوا ند که قلبی پر ز خون دارد ......
دوستت دارم حتی اگر یکبار هم با فانوس نگاهت از کوچه های تاریک قلب من بگذری ......
روزی به او گفتم برایم زیباترین آهنگ را بخوان، گوشه ایی نشست و به آرامی گریست ......
تنها اگر با خلوت رویای تو نشسته ام
شادم که با خیال تو تنها نشسته ام...
بیادت آرزوها دستِ خاک بسپردم
برآورده شدی افلاک مئوا گشته ام...
بعضی ها هیچ وقت گرسنه نمی مانند
چون همیشه حسرت مرا می خورند...
نگران نباش ، نفرینت نمیکنم ،
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست....
ماندن چیزے ست ڪہ،نہ هرڪسے آن رابلد است،نہ هرڪسے لیاقتش را دارد
آنرابراے اهلش یادبگیر وبرایش بمان.....
روشونه های تو حساب میکنم
اونجا فقط جای سر منه،
باهرکی جنگیدم میام سمتت
اونجا هنوزم سنگره منه...۹...
هیچکس مرا خوب نفهمد جز تو ،
ای من به فدای تو این قلب و لب و چشم و دهانت......
قلبها هرگز واقع بین نخواهند شد، مگر آنکه شکست ناپذیر بشوند......
هیچ رویایی
به پای بیداریم
با تو
نمیرسد
خواب ها
فقط
خودشان را
اذیت می کنند !......
حرف نزدن دلهر ه ای بود...
و حرف زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر......
برای خوشبخت بودن و یک زندگی سعادتمندانه، مرد باید\ کر” باشد و زن ”لال”....
تو می دانی
حتی اگر کنارم نشسته باشی
باز هم دلتنگ تو ام
حالا ببین نبودنت
با من چه می کند......