پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مُهر است بر دهانم و افغانم آرزوست.......
از هزاران دل، یکی را باشد استعدادِ عشق..!_...
خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم ...!_...
تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا..؟...
به جوی دوست چو آب روان خوشیم...
عاقبت زلف عروسانِ غمت را شانه ام!...
هرکه یار ماستمیل کشتن ما می کند.....
یاد عالم می کنیم اما فراموشیم ما......
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت...
.کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان.....
بَغل گرفته غَمی کُهنه آسمانِ مرا...
آبِ حیات عشق را دَر رَگ ما روانه کُن.......
آماده ی صد گریه ام از اشتیاق کیست این؟...
چو تو در برم نباشی عبثم، ثمر ندارم...
از این وضعیت نجاتم بدهکمتر زیبا باش!...
از من تا من ، تو گسترده ای..!...
غم از هرجا که باشد بر دلِ زارم نظر دارد...
شهیدِ عشق کجا فکرِ خونبها دارد؟...
خویِ من کِی خوش شود بی رویِ خوبت ای نگار؟...
یادِ تو می اَرزد به بودن های خیلی ها ......
مانند درد در تهِ مینانشسته ایم......
از عکسِ تنت جیب قبا آینه زار است ...
آفتابی تو و عالم به وجود تو خوش است ........
عهد ما با تو نه عهدی که تَغَیُر بپذیرد...
منم وچراغ خُردی که بمیرد از نسیمی...
من لبالب آهم اما لب گشودن مشکل است...
با تو همراه چه باشم؟ که به یک بوسه بلنگی...
بی تابم آنچنان که درختانبرای باد...
همه ی جان وتنم برگسل عشق تو باد ...!...
کشتزارِ افسوس است، این دلی که من دارم......
بغل بگشا و با آغوش خود گستاخ کن دستم.....
نهانی شب چراغِ عشق را در سینه پروردم...!...
الغیاث از توکه هم دردی و هم درمانی...
سِرِ گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست......
دلی که از تو بپرداخت، با که پردازد؟...
چون کشور سلطان ستمکار ، خرابم ...
مبادا هیچ بامی بی کبوتر ......
عاشق و انکارِ دلتنگی؟مسلمان و دروغ؟...
نزدیک می نمایی و دوری ، چه فایده..؟...
نگاه کردم و در خود، همه تو را دیدم......
به چشمِ هیچ کس خوش نیستم ، خوابِ پریشانم !...
من خود به چه ارزمکه تمناى تو ورزم......
از برای تو چنین زارم و می دانی تو..!...
آه ازین دوری که در نزدیکی او می کشم...
کجا روم که نمی سازدم هوای دگر......
هرکه رفت از هستیِ ما، پاره ای با خویش بُرد ...
چنگ را بگذار، قانون محبت ، ساز ده......
دوش در دل بوده ای امروز در جان منی️...
در این هنگامه ی بی همدمی شادم غمی دارم......
من در خطوط تو می جویم پرچین امن حمایت را......