پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در گونه ات گدازه ی غم چال کرده اندآتش به پا کن ای رخت آتشفشان بخند...
من دختر پاییزماز نسل آذراز جنس آتش...
درخت آزاد هم یک روز هیزم می شود.طوری بسوز داغ بگذاری روی آتش....
تا زمانی که آتشی بشتاب ! -شعلهور شو درونِ خاموشی...
با من از دوزخ نگوعاشق کجا؟آتش کجا؟نازنینمآنقدر ها هم خدا بیکار نیست...
قطار رفت،و این ریل سالهاست..پیراهن به آتش می کشد....
آرام آرامآتش به دلم زدیبنشین که خوش آمدیرویای من......