پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
|| ایستگاه درد ||ما اگه مسافر قطار بودیمپس چرا کسی بلیط ما را پاره نکرد؟قطار در روحمان سوت کشید و رفت،ریل ها در استخوانمان آتش گرفتند!و سوزن بان با بستن ریل،ما را در این :ایستگاهِ درد: محبوس کرد...ارس آرامی...
ریل و قطار از هم جدا باشند میپوسنددور از دل هم، سهم هر دو گریه و زاریست...
رفتی و پس از تو نفسم رفت ، دلم رفتهر بار که از ریل گذر کرد قطاری...
قطار رفت،و این ریل سالهاست..پیراهن به آتش می کشد....