پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خودت رفتی ولی چشمات هنوزممیخواد هیزم بشه تا من بسوزم......
تق تق تق فشفشهفاصلمون کم بشههیزم و نفت و آتیشدوست دارم خداییشسیب زمینی به سیخهعکس گلت به میخهغماتو بیار فوتش کنکینه داری شوتش کن !هوا بهاری میشهسرما فراری میشهزردی ازت دور بشههر چی میخوای جور بشه ! چهارشنبه سوری مبارک...
آتش روشن کردم و عهد کردم تا خاموش شدنش دعایت کنممی دانم به آنچه می خواهی می رسیچرا که من هر بار یک هیزم اضافه می کنم چهارشنبه سوریت مبارک...
درخت آزاد هم یک روز هیزم می شود.طوری بسوز داغ بگذاری روی آتش....
خیال تو بَرَم می دارد و می بَرد...تا سواحل دور...تا جنگل های باران خورده ی بلوط...وَ بوی هیزم های خیس...می بَرد به سرزمین دوستت دارم ها...من در آغوش توام...این جا همه چیز روبراه است...و جز عشق خبری نیست......